مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

  

از چشمِ شورِ شهر كوفه آخرش افتاد

در كوچه اوّل پيكرش بعدش سرش افتاد

 

بالَش به عشق مادر ارباب در آتــش

اوّل به شدّت سوخت و بعدش پرش افتاد

 

دندان ارباب دو عالم ريخت بين طشت

دندان مسلم چون ز روی منبرش افتاد

 

با اينكه می لرزيد از فردای زينب ها

لرزه به كوفه از دمِ "يا حيدرش" افتاد

 

"روز نُهُم" مسلم اسير خدعه هاشان شد *

"روز دهم" هم زير سُم ها دخترش افتاد **

 

شكر خدا او زودتر از بچّه هايش رفت

ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد

 

كوفه ميای مسلمش را بيشتر حس كرد

چشمش كه بر حلق علی اصغرش افتاد

 

از اسب خود افتاد وقتی در دل گودال

در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد

 

* نهم ذی الحجه شهادت حضرت مسلم

** دهم محّرم شهادت حميده خاتون دختر مسلم

 

محمد فردوسی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
سه شنبه 21 مهر 1394برچسب:, :: 8:12 ::  نويسنده : باقرزاده

 اشعار هلال ماه محرم – محسن حنیفی

 

فصل اشک و سوز و آه از پرده ی دل میشود

باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود

 

باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند

کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود

 

با لباس مشکی ام احرام گریه بسته ام

یک زیارت با هزاران حج معادل میشود

 

سعی ما پای پیاده از نجف تا کربلاست

شاهراه وصل ما این حد فاصل میشود

 

نیت گریه نمودم در نماز نیمه شب

چون که روضه بهتر از درک نوافل میشود

 

رکعت اول به یاد تشنه لبها سوختم

رکعت بعدی من گودال کامل میشود

 

مادری پهلو شکسته میرسد از سمت عرش

روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود

 

لحظه ای که سینه ی ارباب سنگین میشود

روضه سنگین ارباب مقاتل میشود

 

نیزه ها نامهربان هستند اما لحظه ای

مهربان با حنجر او تیغ قاتل میشود

 

سر غنیمت میرود گودال میگردد شلوغ

وقت غارت کردن مشتی اراذل میرسد

 

آه از آن لحظه ای که مادرش سر میرسد

با تنی عریان ، تنی بی سر مقابل میشود

 

محسن حنیفی

برگرفته از سایت بی پلاک

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم – محمد حسن بیات لو

 

نسیم روضه وزیده محرم آمده است

زمان گریه به ارباب عالم آمده است

 

دوباره بیرق و پرچم دوباره طبل و کتل

که ماه مرثیه وغصه و غم آمده است

 

دوباره سینه سپرهای کربلا جمعند

که لحظه های خوش نوحه و دم آمده است

 

تمام صحن حسینیه ازدحام گداست

که جا برای هزاران چو من کم آمده است

 

فقط نه نوح،نه موسی نه یوسف و یعقوب

دراین عزاکده عیسی بن مریم آمده است

 

 بیا که اشک بریزی کنار پیغمبر

چرا که فاطمه با قامت خم آمده است

 

محمدحسن بیات لو

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

*********************

 

اشعار هلال ماه محرم – علی فردوسی

 

چشم اگر امسال را هم آبروداری کند

گریه می خواهد مرا از هرچه خود عاری کند

 

هر کسی اینجا هنر کرده است با اشک آمده است

کاش پلک از این هنرها پرده برداری کند

 

بین دل با داغ او عقد اخوت بسته اند

در ازل، آری، خدا این خطبه را جاری کند

 

نوحه خوان در روضه می خواند به استمداد اشک

بانگ "هل من ناصر"است این، کیست تا یاری کند؟

 

می روم تا کربلا، آنجا که مردی آمده است

پای عهدش تا نفس دارد وفاداری کند

 

رود می افتد به پایش تا به هر قیمت شده

قطره ای از خویش را در جان او جاری کند

 

آب اگر مهریه ی زهراست پس هر طور هست

باید از مهریه ی زهرا نگهداری کند

 

بیشتر از ضربت شمشیر، یک سوراخ مشک

می تواند زخم را بر پیکرش کاری کند

 

می روم قدری جلو، آنجا که یک سر روی نی

بی محابا قد علم کرده است سرداری کند

 

آنکه تعلیم تکلم کرد بر عیسای طفل

می تواند پس سر بر نیزه را قاری کند

 

باز می آیم به خود، آنجا که در من یک نفر

گوشه ای کز کرده، می خواهد فقط زاری کند

 

چشم کارش گریه در سوگ "حسین بن علی"است

کور بادا چشم اگر از گریه خودداری کند

 

علی فردوسی

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم – امیرحسام یوسفی

 

آماده میشویم دو رکعت عزا کنیم

 حی علی العزا، که قیامی به پا کنیم

 

 قد قامت العزا  که شنیدیم میرویم

 تا حق روضه های عزا را ادا کنیم

 

 بوی محرمش همه جارا گرفته است

 وقتش رسیده تا دو سه ماهی صفا کنیم

 

 زیبا ترین وضوی محرم که گریه است

 باید که اشک را به نظر کیمیا کنیم

 

 سجاده سنگ صحن و عبا پیرهن سیاه

 نیت برای غربت خون خدا کنیم

 

 آنقدر با لباس عزا سینه میزنیم

 تا تار و پود پارچه را نخ نما کنیم

 

 در این نماز عشق چه مستانه میشود

پشت سر امام زمان اقتدا کنیم

 

 اینجا رکوع ما دم درب ورودی است

 عرض ادب به ساحت کرببلا کنیم

 

 الحق که کعبه سنگ نشانی برای ماست

 باید به نحو دیگری یاد خدا کنیم

 

 با این که سمت قبله هنوزم درست هست

 تیری به نیت دو نشانه رها کنیم

 

 اول به سمت کرببلا روضه الحسین

 دوم به سمت کوفه کسی را صدا  کنیم

 

 از خاک هم مضایقه کردند کوفیان

 اصلا چگونه یادی از این ماجرا کنیم

 

 سر های قدسیان همه بر زانوی غم است

 چون پیکری به خون شده هفتاد چاک و نیم

 

 هفتاد زخم پیکر او از گناه ماست

 نیمی برای کرببلا...، پس حیا کنیم

 

 اینجا قنوت ما به قناتی رسیده است

 باید که سید الشهدا را صدا کنیم

 

 تا گفتم السلام علیکم سلام داد

 باید به جان حضرت فطرس دعا کنیم

 

 حالا که حکم کرببلا را گرفته ایم

 باید دعا به جان امام رضا کنیم

 

 شرمنده، لفظ واژه ی "باید" زیاد شد

باید به عهدِ گفتن باید وفا کنیم

 

 امیرحسام یوسفی

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم – امیر علوی

 

رنگ سیاه و سرخی پرچم رسیده است

شان نزول سوره ی مریم رسیده است

 

شال و لباس مشکی مارا بیاورید

حی علی العزا که محرم رسیده است

 

درمان درد ما بخدا با طبیب نیست

شکر خدا که دارو مرهم رسیده است

 

فطرس بیا وسینه زنان را نظاره کن

ماه عزا و نوحه و ماتم رسیده است

 

هرکس به قدر ظرفیتش فیض میبرد

زین رو گهی زیاد و گهی کم رسیده است

 

دریای بخشش است و فقط رزق میدهد

هرچه به ما رسیده از این یم رسیده است

 

شاهی که ابروی گدا را نمیبرد

آوازه اش به گوش دو عالم رسیده است

 

پیغمبران برای غمش گریه کرده اند

این گریه ها ز حضرت آدم رسیده است

 

مهمانمان بکن دو سه خط “روضه” روضه خوان

فصل نزول بارش نم نم رسیده است

 

عصر دهم صدای علیکن بالفرار

ای وای از آتشی که به مخیم رسیده است

 

بلوا شده است در ته گودال وای من

آنجا عقیله با قد خم هم رسیده است

 

هرچند وضع غارت او نامنظم است

رختش به هر قبیله منظم رسیده است

 

امیر علوی

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم – قاسم نعمتی

 

ارباب روی نوکریِ من حساب کرد

با اینهمه گناه مرا انتخاب کرد

 

هرکس شنید ناله ی حی العزا

تا خویش را به روضه رساند شتاب کرد

 

دلشوره داشتم که نبینم محرمت

یکسال این فراق دلم را عذاب کرد

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

نام حسین بار دگر انقلاب کرد

 

توبه شکسته ها همه گویند یاحسین

رب الحسین هرچه دعا مستجاب کرد

 

از کودکی حسینیه دار محرممیم

این روسیاه را خودش عالیجناب کرد

 

هرکس که ذره ذره به پای حسین سوخت

اورا خدا به وصل خودش کامیاب کرد

 

گریه غبار سینه ی من داده شستشو

این قلب خاک خورده چنان دّر ناب کرد

 

تفسیر دستگیریه تو از رسول ترک

کار هزار منبرو صد ها کتاب کرد

 

سینه برهنه ها همه از نسل عابسند

او کربلا طریق هی این وصل باب کرد

 

آید به گوش ناله ی محزون فاطمه

با اسم نام یک یک ما را خطاب کرد

 

ماه محرم آمد و پیچید بوی سیب

صلی علی الحسین و صلی علی الغریب

 

قاسم نعمتی

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم – محمد حسن بیات لو

 

این روزها که حال و هوایم بهاری است

یک آسمان ستاره ازاین چشم جاری است

 

بوی محرمت همه جا را گرفته است

حالا نصیبم از غم تو آه و زاری است

 

اسپند و شال و بیرق وزنجیر حاضراست

دل گرم ناله کردن و دلبیقراری است

 

شرمنده ام که خرج عزایت نمی کنم

شرمنده ام قسم بخدا از نداری است

 

چشمت چرا محل به دوچشمم نمی دهد

ازچشمهای من ز غمت گریه جاری است

 

هرکس که خواستید بر او کربلا دهید

ما تابعیم و لطف شما اختیاری است

 

محمدحسن بیات لو

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم –  امیر فرخنده

 

سلام بیرق پرچم ، سلام ماه عزا

سلام حضرت زینب ، سلام خون خدا

 

دوباره آمده ایم و عزا به پا کردیم

برای ماتمتان روضه ها به پا کردیم

 

صدا زدیم بیایند باز سینه زنان

به روضه خوان محل گفته ایم روضه بخوان

 

بخوان که مرد غریبی ز راه آمده است

و شاه خسته دل کم سپاه آمده است

 

هنوز هست طعامی و آب بسیار است

هنوز بر سرشان سایه ی علمدار است

 

اما امان ز غریبی امان ز سوز و نوا

امان ز حادثه ی تلخ دشت کرب و بلا

 

که از جماعت نامرد پشت پا خوردند

میان دشت بلا نیزه بی هوا خوردند

 

و رأس تک تک انصار را جدا کردند

چقدر به ذریه فاطمه جفا کردند

 

امیر فرخنده

 

********************

 

اشعار هلال ماه محرم

 

سوره ی غم می رسد ، آیات مریم می رسد

عطر سیب و بوی اسپند محرم می رسد

 

دست خود را روی سینه می گذارم با ادب

آه دارد مادری با قامت خم می رسد

 

میزبان زهرا که باشد من خیالم راحت است

چون که الطافش به مهمان ها دمادم می رسد

 

انبیا پشت سر هم یک به یک صف بسته اند

حضرت خاتم برای خیر مقدم می رسد

 

بار عام است و ضیافت خانه ی هیئت شروع

نامه های دعوت از عرش معظم می رسد

 

زیر و رو کردن فقط کار حسین بن علی ست

در محرم ارمنی هم زیر پرچم می رسد

 

چایی روضه دوای درد بی درمان ماست

بین این دارالشفا پیوسته مرهم می رسد

 

با لباس مشکی اَم از قبر می آیم بُرون

یک نخ این پیرهن فردا به دادم می رسد

 

جبرئیل عرش خدا را آب و جارو می کند

کاروان کربلا از راه کم کم می رسد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 سلام دوستان این مطالب رو به مناسبت پخش (سریال جلال الدین)از صدا وسیما گذاشتم قضاوت با خود شما

آیت‌الله محقق داماد با انتقاد از سخنرانی‌های خشن و اهانت آمیز در رادیو و تلویزیون رسمی کشور گفت: “در تلویزیون شخصی هست(رحیم پور ازغدی) که مدام در سخنرانی‌های خود به ملت توهین می‌کند و خشونت را ترویج می‌دهد این فرد در تلویزیون خطاب به زنان می‌گوید «از زنان می‌پرسیم چرا حامله نمی‌شوید به ما پاسخ می‌دهد که ترکیبم به هم می‌ریزد. ای مرده‌شور ترکیبت را ببرند» وای بر ما که این چنین در تلویزیون به ملت توهین می‌شود و ما سکوت می‌کنیم.”

 



ادامه مطلب ...

متن کامل استفتاء و پاسخ حضرت آیت الله میلانی:


بسمه تعالی
محضر مبارک حضرت آیت الله میلانی حفظه الله تعالی
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته: احتراماً به استحضار می‌رساند: با کمال تأسف، اخیراً از سوی برخی سخنرانان دانشگاهی، تألیف کتاب قطور در خصوص حضرت محسن علیه السلام عجیب و لغو انگاشته شده و دلیل سخن خود را متولد نشدن آن حضرت مطرح کرده و اقامه عزا بر ایشان را نیز امری مستحدث و بی‌مورد دانسته‌اند!
لذا نظر مبارک حضرتعالی را پیرامون این سخنان خواستاریم.

با تشکر - جمعی از شاگردان

بسمه تعالی
هیچ مسلمانی تردید ندارد که حضرت زهرا (علیها السلام) فرزندی به نام محسن ـ که رسول الله (صلی الله علیه وآله) نام‌گذاری کرده بودند ـ داشته‌اند، آنگاه سؤال می‌شود: این فرزند اگر متولّد شده کجا رفته و چه شده؟ و اگر سقط شده، چرا و چه کسی باعث شده؟
آیا این موضوع سزاوار بحث و تحقیق نیست؟!
دیگر اینکه: همه شیعیان ـ حتی عوام ـ می‌دانند قضیّه حضرت محسن از طرفی به ماجرای بیت و از طرفی به ماجرای سقیفه ارتباط غیر قابل انفکاک دارد. آیا گوینده‌ی کلام مذکور این حقیقت را نمی‌داند؟ و آیا نمی‌داند که این کتاب قطور فقط یک جلد از حوادث صدر اسلام و زندگانی حضرت صدیقه طاهره است؟ اگر می‌داند، پس باید استغفار نماید و رسماً اقرار به اشتباه کند، و اگر نمی‌داند پس در این امور دخالت نکند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده‌اند: رحم الله امرءًا عرف قدره ولم يتجاوز طوره.

علي الحسيني الميلاني
17 محرم الحرام

 



ادامه مطلب ...

در جواب هتاکی های رحیم پور ازغدی به نوکران سیدالشهدا فقط سه بیت از اشعار آیت الله وحید خراسانی را خطاب به امیرالمومنین مینویسم
وحیدم من اگر در جرم و تقصیر

سگی بودم شدم در کوی تو پیر


بر آن خانی که یه عالم نشسته

سگی هم در کنارش پا شکسته


تو که قاتل به خان خویش خوانی

مپندارم که این سگ را برانی

 درجای دیگری حضرت آیت الله العظمی وحیدخراسانی فرمودند:

این عرض ارادت مابه ساحت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تبسبص کلبی است بردرخانه ی صاحبش(درادامه فرمودند)من استغفارمیکنم از این کلام ما کجا وکلب آستان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف


حضرت اميرالمومنين علی عليه السلام میفرمایند:
سگ ۱۰ صفت دارد که شایسته است هر مؤمن واقعی داشته باشد تا به کمال برسد.

۱) سگ را درمیان مردم قدر و منزلتی نیست واین حال مسکینان و بیچارگان است.

۲) مال وملکی از آن سگ نیست واین همان صفت مجردان و فرشتگان است.

۳) سگ لانه و خانه ی معینی ندارد و هرجا که برود رفته است. و این علامت متوکلان است.

۴) سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.

۵) سگ اگرصد تازیانه از دست صاحب خود بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان حقیقی است.

۶) شب هنگام به جز اندکی نمی آرامد و این حالت عاشقان و دوستداران است.

۷) هرگاه رانده شود وستم بیند، چون صدایش کنند بدون دلگیری باز گردد واین صفت فروتنان است.

۸) هر خوراکی که صاحبش به او بدهد راضی است و این صفت و حال قانعان است.

۹) بیشتر اوقات لب فرو بسته وخاموش است و این علامت خائفان است.

۱۰) وقتی بمیرد هیچ میراثی بر جای نمی گذارد واین حال زاهدان حقیقی است.

منبع:
کتاب لئالی الاخبار ج ۵ – ص ۳۸۷ ۳۸۸تحریر المواعظ العددیة، ص:5

و  یک بیت شعر مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح در کتاب منتهی الامال آخر قسمت مربوط به امام صادق علیه السلام
خود را به قبول رایگانت
بستم به طویله سگانت

 

امیرالمومنین( ع ):

طوبی لمن کان عیشه کالکلب

خوشا به حال کسی که زندگانی اش همچون سگ باشد

 

آقای ازغدی اگر ازاین بزرگواران بیشتر میدانی ومیفهمی مارو هم مطلع کن تابا مقام شامخ علمی واعتقادی شمابیشترآشناشیم



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : باقرزاده

 

خیال کن شب و ماه تمام هم باشد

به روى نیزه سر یک امام هم باشد

 

همیشه کوچه‌ی باریک دردسر ساز است

 

خدا نکرده اگر ازدحام هم باشد ...

 

تمام شهر اسیر ابهّتش گردد

اگرچه خطبه‌ی او بی‌کلام هم باشد

 

تمام کوفه شما را شناختند و زدند

گمان مکن که علیک‌السلام هم باشد

 

میان این‌همه اوباش... این‌همه دختر...

غم مواظبت از هرکدام هم باشد

 

امان از این‌همه آئینه و از این همه سنگ

اگر که جمعیتی بی‌مرام هم باشد

 

خیال کن نگران سر به نی باشی

خیال کن همه جا پشت بام هم باشد...

 

و ناگهان سر بازار، پیش چشم همه

 حراج معجر اهل خیام هم باشد

 

درست - تا کمر ناقه نور بوده ولی...

خیال کن که به دورش عوام هم باشد

 

شلوغی گذر و سنگ و موکشیدن و بعد...

در انتهای گذر بزم عام هم باشد

 

محمد جواد پرچمی

 



ادامه مطلب ...

گویا این آقا از عاقبت امثال خوشوقت درس نگرفته ویا دنبال کسب شهرت ومحبوبیت در بین مخالفین مذهب حقه شیعه است که میخواهد سند مظلومیت اهل البیت را ازبین ببرد.

ای کاش ایشان عاقبت افرادی که به آل الله توهین کردندویا منکر وجود مقدس شان شدندویا باشعائراهل البیت مخالفت کردند را مرور میکردند حداقل درچند دهه گذشته .شاید دیگر اینگونه وقیحانه وجسورانه نسبت به حضرت محسن ابن علی (علیه السلام)جسارت نمیکردندکه:

چرا برای فرزندی که هرگز به دنیا نیامده عزاداری میکنید ودهه محسنیه برگزارمیکنید وکتابهای قطور مینویسید؟

امیدواریم که این عمل ایشان مغرضانه نباشد که اگر باشد باید در انتظار سیلی اهل البیت(علیهم السلام)باشد

هرکس به ولایت علی شک دارد

در سینه دلی زعشق منفک دارد

آهسته به گوش اوبگوچیزی نیست

دامان عفاف مادرت لک دارد



ادامه مطلب ...

 

من پنجمین ولی خداوند قادرم

همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام

از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم

با یک نظر ز کار گره باز می کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام

شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم

ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم

بانی روضه های غروب منا منم

پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم

من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام

من آشنای غربت هم درد گریه ام

با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب

احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم

از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند

زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود

کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود

شخصیت امام زمان خرد می شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده ام

در گودی گلو اثر تیر دیده ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود

شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود

خنجر به دست شمر به گودال می رود

زهرا کنار پیکرش از حال می رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای

روی ضریح سینه ی جدم پرید وای

این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است

گودال بوسه گاه خصوصی زینب است

 

قاسم نعمتی

اشعار ایام مسلمیه راهم فردا تکمیل میکنم

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

         يا جوادالائمه (ع)

 

هرچند كه زخم جگرش خوب نشد

صد شكر لبش شكسته از چوب نشد

هر چند به روي بام افتاد ولي

مانند حسين تنش لگد كوب نشد

*****

جان دارد و زير آفتاب افتاده

لب تشنه شده به ياد آب افتاده

بغداد چو كوچه ي بني هاشم شد

بر خاك گُله ابوتراب افتاده

*****

بد جور به اشك و ناله اش خنديدند

پرپر زد و دور بدنش رقصيدند

اي كاش كه يك ذره حيا ميكردند

بالاي سرش رئوف را ميديدند

(شاعرش را نميشناسم)

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 6 مرداد 1393برچسب:, :: 20:57 ::  نويسنده : باقرزاده

 

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

 

آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم

ناله‎های ربنا یا ربنایم را زدم

 

بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت

من برای بنده بودن دست و پایم را زدم

 

حال میخواهی ببخش و یا که میخواهی نبخش

من که هر شب آمدم اینجا صدایم را زدم

 

دست خالی ، کیسه خالی ، گردن کج ، بارها

بر در میخانه ات دست گدایم را زدم

 

پیش مردم آبرویم را مبر ؛ من هر کجا...

... رفته ام حرف کریمی خدایم را زدم

 

کاشکی باور کنی مردانه توبه کرده ام

کاشکی باور کنی قید خطایم را زدم

 

زود آمد ضامنم شد زود بخشیدی مرا

تا درِ صحن علی موسی الرضایم را زدم

 

آخر ماهی خیالم را تو راحت کن بگو

پای تقدیر تو امضای عطایم را زدم

  

ماه مهمانی که طی شد، کی محرم می رسد

کی ببینم خیمه ماه عزایم را زدم

 

التماست می کنم امسال راهی ام کنی

من که هر شب ناله‎ی کرب و بلایم را زدم

 

 

شاعرش رونمی شناسم

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : باقرزاده

 

در کرببلا کشته شوم جا دارد

دل با حرمت همیشه ماوا دارد

 

یک لشگر داعشی و خشم عباس

بین الحرمینتان تماشا دارد

 

اصغر چرمی

***

اشعار بعداز شهادت امیرالمومنین


در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 

 

بزن اي تيغ در دَم راحتم كن

از اين شهر، اين جهنم راحتم كن

مگر از دستِ تو كاري برآيد

بزن اي ابنِ ملجم راحتم كن

**

ز دلبر ارثيه بردن چگونه است

شبيه عشق خود مُردن چگونه است

بزن طوري بفهمم مثلِ زهرا

كه با صورت زمين خودن چگونه است

**

تو كه در خون نشاندي گيسويم را

شكستي مثلِ زهرا ابرويم را

مرو اي تيغ كارت ناتمام است

مينداز از قلم اين بازويم را

**

دوباره نانجيبي در برِ من

كشيده تيغ بالايِ سرِ من

خدايا باز مسجد باز شمشير

فقط خالي است جاي همسر من…

**

خداوندا چه دنياي عجيبي

چه مظلومي چه آقاي غريبي

مگر محراب گودال است كوفه؟

كه افتاده زمين شيب الخضيبي

**

مبادا زينبم بد حال گردد

مبادا واردِ گودال گردد

مبادا دخترم بيند كه با اسب

ته گودي حسينم چال گردد

 

علي صالحي

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, :: 21:55 ::  نويسنده : باقرزاده

 

 

 

 

 

 

 

دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, :: 21:48 ::  نويسنده : باقرزاده

 

 

 

 

 

Photo: ‎اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل،
وَالسَّلامُ عَلَیْكِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ‎

 

 

اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل،
وَالسَّلامُ عَلَیْكِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ

 

 

از درد غربت داشت كوثر گريه ميكرد

زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد

 

خاك مزار مادرش را ميگرفت و

با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد

 

ياد گذشته ياد آينده براي

اين مادر و دختر پيمبر گريه ميكرد

 

گرم تماشاي عزاداري آنها

يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد

 

تكرار شد اين قِصه اما در دل شب

اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد

 

بر روي قبر مخفي مادر به ياد

آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد

 

وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت

انگار بر حال علي در گريه ميكرد

 

دست خدا را دست بسته ميكشيدند

زهرا به مظلومي شوهر گريه ميكرد

 

صيادها با تازيانه حمله كردند

كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد

 

يك روز هم زينب به زير تازيانه

در قتلگه پيش برادر گريه ميكرد

 

وقتي كه طفلان بين آتش ميدويدند

بر نيزه چشم آب آور گريه ميكرد

 

طفل يتيمي روي پاي عمه ي خود

از غصه ي تاراج معجر گريه ميكرد

 

علي صالحي

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

 

زير باران رحمتم امشب

گرم عرض ارادتم امشب

 

مثل هر شب منم نمک گيرت

باز مهمان هيئتم امشب

 

روضه خوانت شدم خدا را شکر

داده اي تو لياقتم امشب

 

شأن تو نيست نوکرت گردم

فاطمه کرده دعوتم امشب

 

مي شوم خادم عزادارت

با تمامي قدرتم امشب

 

کم برايت گذاشتم عمري

سخت غرق خجالتم امشب

 

مادر مهربان حلالم کن

جان صاحب زمان حلالم کن

 

 اي همه افتخار پيغمبر

اولين بي قرار پيغمبر

 

مي رسد ريشه اش به تو بانو

جود ايل و تبار پيغمبر

 

تو چه کردي که اين چنين شده اي

همه دار و ندار پيغمبر

 

چه کسي مثل تو در اين عالم

هستي اش شد نثار پيغمبر

 

به خدا مايه ي مباهاتيد

تو و حيدر کنار پيغمبر

 

عضوي از خانواده ات شده است

هر کسي گشته يار پيغمبر

 

شاعر تو شده رسول خدا

اين مثلک,خديجه الکبري

 

بي تو از چشم ها حيا افتاد

بي تو پيغمبرت ز پا افتاد

 

علي و فاطمه غريب شدند

بي محلي به کعبه جا افتاد

 

خوب شد رفتي و نديدي تو

خانه اي بين شعله ها افتاد

 

وسط کوچه ها ميان طناب

دست هاي گره گشا افتاد

 

يادگارت نفس نفس مي زد

لرزه بر جان مرتضي افتاد

 

کودکي پير مرد شد مادر

فاطمه روي خاک تا افتاد

 

کاش مي شد حسن زند فرياد

گوشواره روي زمين افتاد

 

محمد حسین رحیمیان

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 

آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند

چون کلب راه پرسه به هر کو نمی زند

 

اين نا مرتبى مرا سرزنش نکن

آشفته حال شانه به گيسو نمى زند

 

لنگى که پهن کرده ام اينجا عبادت است

سجاده با گليم گدا مو نمی زند

 

دل که نسوخت گريه به هق هق نمی رسد

شمع سحر نسوخته سوسو نمى زند

 

توحيد را به غيرت پروانه داده اند

مي سوزد و به هيچ کسى رو نمی زند

 

مجنون بدون دم زدن عاشق نمی شود

پس نيست عاشق آن که دم از او نمی زند

 

عاشق هميشه پشت سرش حرف می زنند

اما ز پا مى افتد و زانو نمى زند

 

جاروکش تشرف گريه است اين مژه

بيهوده چشم را مژه جارو نمی زند

 

با يک نگاه تو جگرى خون شد از دلم

زخمى که چشم مي زند ابرو نمی زند

 

مي ميرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم

حرف وصال را که سيه رو نمی زند

 

گيسو سپيد کرد زليخا به پاى تو

از اين به بعد دست به گيسو نمی زند

 

هر چند شمر با سر زانوش میزند

اما حسین فاطمه زانو نمیزند

 

علی اکبر لطیفیان

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:, :: 18:31 ::  نويسنده : باقرزاده

غزلی از حال و هوای این روزهای عالم تشیع
و حمله به عتبات عالیات
 ***

دریا خبر دارد که ما رود خروشانیم

سیلاب آگاه است از منزل به دوشانیم

پرورده ی گرمای صحرای نجف هستیم

تمار می داند که از خرما فروشانیم

گردن به تیغ کند هر نامرد نسپردیم

المومنُ و کَیِّسْ... که ما از تیزهوشانیم

هر جا که حکم ذوالفقار آید کفن پوشیم

هر جا به فتوا رگ بخواهد خون جوشانیم

پای دفاع از مشرب حیدر نهنگانیم

دریا که چیزی نیست اقیانوس نوشانیم

جز جامه ی عریانی آخر نیست زیبنده

تا وقت سر دادن بر این تن ها بپوشانیم

هنگامه ی طغیان دگر کوهی نخواهد ماند

دریا خبر دارد که ما رود خروشانیم

 

 

لبیک یاحسین

 

 

از بزرگواران مداح خواهش میکنم این شعررو جایی بخوانندکه حقّش ادا شه

 

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای خاستگاه جلوه های لن ترانی

حالا نمی شدباز پیش ما بمانی ؟

ما را مبّرا کن از این دل نا گرانی

 

برخیز وبراهل جهان پیغمبری کن

برعالم وآدم دوباره سروری کن

 

امروز در دستان خودجارو گرفتی

دیروز حتی از علی هم رو گرفتی

امروز با شانه خم از گیسو گرفتی

دیروز خون لخته از پهلو گرفتی

 

نان می پزی امّا دلم خوش نیست خانم

جان دادنت شایع شده در بین مردم

 

دیشب که خوابیدی تورا افسرده دیدم

گلبرگ هایت راخم وپژمرده دیدم

رنگ کبودی که به رویت خورده دیدم

کابوس می دیدی توراآزرده دیدم

 

این قصه ی تنهایی ات در کوچه ها چیست؟

گفتی نزن من باردارم ماجرا چیست؟

 

شهرمدینه زندگیمان را نظر زد

گرگ سقیفه ناگهان از کوچه سرزد

زهرا دم در رفت واو محکم به در زد

زهرای من را پیش چشم چل نفر زد

 

اهل مدینه عاقبت چه بد شدند آه

باپا ز روی همسر من رد شدند آه

 

پشت درماتمکده اخگر که پیچید

عمامه دور گردن حیدر که پیچید

پشت وتو دائم چادر ومعجر که پیچید

سوی ضریح پیکر تو در که پیچید

 

مسمار بین سینه ات جاباز کرد و

رفت وبه سرعت محسنت را ناز کرد و

 

هربارمیگفتی نزن یا مشت خوردی

یا پشت دستی با چهار انگشت خوردی

شلاق از پیش ولگد از پشت خوردی

این ضربه هایی که به قصد کشت خوردی...

 

...من خورده بودم زودتر افتاده بودم

زیر دری که سوخته جان داده بودم

 

حق نگذرد از قنفذ وجرم گزافش

دیدم که در کوچه چه جوری با غلافش

زد روی آرنج تو با آن انعطافش

پاداش هم میگیرد از کار خلافش

 

دربین آن کوچه چه کاری داددستت

از قسمت پهنا زد وافتاد دستت

 

باید نخ وسوزن بگیری پر بدوزی

یک پیرهن با چند تا معجر بدوزی

پیراهنی ایمن زیک لشکر بدوزی

زیر گلو را بلکه محکم تر بدوزی

 

شاید که روی این یقه خنجر نیامد

شاید ته گودال از تن در نیامد

 

وقتی حسینت تشنه لب افتاده باشد

درچنگ یک مرد عرب افتاده باشد

ای کاش قتل او به شب افتاده باشد

یاجای صورت به عقب افتاده باشد

 

اینگونه نه از پشت گردن خون می آید

نه؛پیرهن ازپیکرش بیرون می آید

 

روزی زفرق دخترت مو می کشند و

از دست دختر ها النگو می کشند و

الواط ها در خیمه چاقو می کشند و

ناموس زهرا را به هرسو می کشند و

 

حسین قربانچه

بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند

درد، این درد چه بسیار مرا می بیند

جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند

چشمت انگار که این بار مرا می بیند

ولی انگار نه انگار مرا می بیند

 

بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم

بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم

شانه ای زن که از این شانه خجالب نکشم

تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم

چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند

 

زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد

اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد

روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد

زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد

چه کنم دخترکت زار مرا می بیند

 

با که گویم تن بیمار چرا خونین است

سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است

باز می شویم و هر بار چرا خونین است

انحنای نوک مسمار چرا خونین است

وای از آن میخ که خون بار مرا می بیند

 

قاتلت گفت که دشمن شکنش را کشتیم

خوب شد پای علی سینه زنش را کشتیم

نه فقط فاطمه با او حسنش را کشتیم

می زند داد به لبخند زنش را کشتیم

تاکه در مسجد و بازار مرا می بیند

 

آه از آن روز که کارم به تماشا افتاد

رد پایی به روی چادرت آنجا افتاد

من زمین خوردم و بانوی من از پا افتاد

ضربه ای آمد و بر بازوی تو جا افتاد

باز این روضه ي دشوار مرا می بیند

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد

تازه می کرد نفس را و مجدد می زد

وای از دست مغیره چقدر بد می زد

جای هر کس که در آن روز نمیزد می زد

باز با خنده در انظار مرا می بیند

 

می روی زخمی و زخم ِدل من باقی ماند

راز ِسر بسته یِ چشمانِ حسن باقی ماند

کفنت می کنم اما دو کفن باقی ماند

کهنه پیراهن و یك پاره بدن باقی ماند

پسرت بي سر و دستار مرا ميبيند

 

ترسم اين است بريزند بدنش را بكِشند

جلوي دختر ِ من پيرهنش را بكِشند

نيزه ها نقشه ي برهم زدنش را بكِشند

دارد آن چشمه ي ديدار مرا ميبيند

حسن لطفي

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

ننگ برشیعه بودن من اگر

مجلس روضه را به پا نکنم

روزی فاطمه حرامم باد

اگر این عید را عزا نکنم


ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

این روزها دیگر کسی یادشما نیست

دیگرکسی ذکر لبش آقا بیا نیست


ترسم عزای مادرت آید ولیکن

گویند نوروز است هنگام عزا نیست


ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

نماز عشق به پا می کنم به نام حسین

به نای سینه نوا می کنم به نام حسین

 

تو زینبی و همه قاصرند از وصفت

کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین

 

به نام دلبرت اذن دخول می گیرم

طواف کوی تو را می کنم به نام حسین

 

به نام نامی معشوق شهره اند عشاق

تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین

 

من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را

میان سجده دعا می کنم به نام حسین

 

قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است

نماز سوی خدا می کنم به نام حسین

 

تو آمدی که بگویی برای قرب خدا

وجود خویش فدا می کنم به نام حسین

 

دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است

شب ولادت تو وقت صحبت عشق است

 

خدا عنان دل ما به دست تو داده

اسیر دام تو اما ز غیر آزاده

 

اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد

شود برای همیشه لبالب از باده

 

نوای زین ابی را به هرکسی ندهند

که این مدال فقط گردن تو افتاده

 

چنان سگی به در خانه ات ببند مرا

که نام صاحب کلب است نقش قلاده

 

اگرکه باز شود دیده ها ز نور اشک

اگر قدم بگذاریم بین این جاده

 

به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق

هنوز با کمری راست زینب استاده

 

خدا شهود شود بی حجاب در دل شب

 نشسته دختر زهرا میان سجاده

 

به بی نظیری تو اعتراف باید کرد

شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد

 

زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن

رسیده ایی بغل یار دیده ات وا کن

 

در این نگاه برای همیشه، ای خواهر

تمام حسن خداوند را تماشا کن

 

به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه

به احترام حسین دست خویش بالا کن

 

به پشت معجر خود با کمی دعا کردن

تمام شهر پر از مور مثل زهرا کن

 

همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند

جلال بانوی مکه دوباره احیا کن

 

ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده

نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن

 

سلام دختر حیدر شریکه الارباب

بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب

 

کسی که دست توسل بر این سرا بزند

قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند

 

حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت

قدم برای زیارت به کربلا بزند

 

شناختی که من از دستهایتان دارم

بعید باشد اگر دست رد به ما بزند

 

همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز

که حلقه دور نگین کرم گدا بزند

 

تو قرص نان خودت را به سائلی دادی

که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند

 

تهجد سحرت بسکه غرق ذات خداست

حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند

 

از آن دمی که شده احترامتان واجب

به دست های شما بوسه مصطفی بزند

 

ز محضر همه سادات عذر می خواهم

اگرکه گفته ام آتش به قلب ها بزند

 

خدا  نیاورد آن روز را که در شهری

کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند

 

قاسم نعمتی

 

*******************

آرامش زیبای دو دریاست نگاهش

این دختر آرام و صبوری که رسیده

از شوق، علی سفره به اندازه یک شهر

انداخت، به شکرانه‌ی نوری که رسیده

**

کاشانه‌ی اهل دل و میخانه‌ی هستی

دنیا و سماوات و عوالم همه روشن

عطر خوش او پر شده در شهر مدینه

به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه! روشن

**

لبخند نشسته به لب حضرت ساقی 

مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر

تا آمده لبریز شده چشمه‌ی تسنیم

کامل شده با آیه‌ی او سوره‌ی کوثر

**

بی تاب شدی، دختر مهتاب رخ عشق!

بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟

گریانی و پیش کسی آرام نداری

دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟

**

باران بهاری شده‌ای دختر حیدر

زهرا چه کند گریه‌ی تو بند بیاید

باید که بگویند: کنار تو حسینت

تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید

**

همسایه ندیده‌ به خدا سایه‌ای از تو

تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری

پیداست ولی دختر سردار حنینی

از شور کلام و دل شیری که تو داری

**

شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشک

بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است

جز اشک چه گویم که همه هستی عالم

عشق تو، حسین تو، قتیل العبرات است

**

اینقدر نریز اشک، صبوری کن و بگذار

هر قطره‌ی این اشک برای تو بماند

وقتی شب باریدن اشک است که مادر

در گوش تو لالایی پرواز بخواند

**

یک روز بیاید که پدر را تو ببینی

با چشم پر از اشک در آن غسل شبانه

با چادر خاکی برود مادر و فردا

با چادر کوچک بشوی خانم خانه

**

یک روز بیاید که حسن را تو ببینی

با اشک بشوید تن پاک پدرش را

فردا خود او بی رمق و رنگ پریده

در تشت بریزد قطعات جگرش را

**

روزی برسد، ... کاش که می‌شد نرسد... نه

آن لحظه‌ی سنگین خداحافظی از یار

ای کاش که هرگز به سراغ تو نیاید 

تا پیرهن کهنه‌ بخواهد ز تو دلدار

**

آن لحظه نیاید که تو باشی و بیفتد

آن سایه‌ی سر، بی سر و بی سایه به صحرا

ناموس خدا باشی و بر ناقه‌ی عریان

بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا

 

قاسم صرافان

عاشق شدیم و عاشق حیران ماشدند

قومی اسیر زلف پریشان ما شدند

 

آنقدر عاشقیم که عشاق روزگار

مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند

 

روح القدس شدیم وتمامی شاعران

گرم غزل سرایی دیوان ما شدند

 

یوسف شدیم وبهر تماشای حال ما

صدها عزیز راهی زندان ما شدند

 

آنقدر آمدیم ومسلمان او شدیم

آنقدر آمدند ومسلمان ما شدند

 

ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم

تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم

 

مارا نوشته اند برای گدا شدن

سائل شدن، اسیر شدن، مبتلا شدن

 

از آنطرف خلاصه دری باز میشود

می ارزد انتظار به این آشنا شدن

 

عشاق سنگ خورده ی دیوار زینبیم

پس واجب است غرق تماشای ما شدن

 

وقتی مسیر جای قدمهای زینب است

میلی نمیکنیم به جز خاک پا شدن

 

اول طواف بعد منا پس چه بهتر است

بعد از دمشق راهی کرب و بلا شدن

 

مارا برای راز و نیاز آفریده اند

این کعبه را برای نماز آفریده اند

 

این کیست که فرشته گلیم آورش شده

بال وپر فرشته نخ معجرش شده

 

دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش

دست حسین بالش زیر سرش شده

 

از این به بعد خانه ی مولا چه دیدنی است

با زینبی که فاطمه ی دیگرش شده

 

زهرا همان که ام ابیهاش گفته اند

زهرا همان که مادرش پیغمبرش شده

 

دیروز دختر وجنات خدیجه بود

حالا خدیجه آمده ودخترش شده

 

اینگونه بود فاطمه شد ریشه بقا

اینگونه بود فاطمه شد ام ابیها

 

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت

زینب غروب بود ولی انتها نداشت

 

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد

شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت

 

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود

زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

 

زینب اگر نبود حسینی نمیشدیم

زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

 

زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود

اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

 

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم

باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

 

جایی پریده است که پیدا نمی شود

حتی عروج اینهمه بالا نمی شود

 

دیدند صبح آمده اما در آسمان

خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود

 

یا ایها الزسول چرا آفتاب صبح

در آسمان شهر تماشا نمی شود

 

فرمود :زینب آینه ی روی دخترم

آنکه مقام بی حدش املا نمی شود

 

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش

امروز آفتاب هویدا نمی شود

 

**

 

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود

بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

 

زینب فرشته آینه حوریه عاطفه

از جنس خانواده ای از این قبیل بود

 

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود

شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

 

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد

از دست خانمی که تماما اصیل بود

 

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را

زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

 

علی اکبر لطیفیان

 



ادامه مطلب ...

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...

 

... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم 

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد

دلداده های رزم نمایان زینبیم

                                                           

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

 

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفایی اش

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

او آمده که خواهری اش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

جز تو کسی که زینت بابا نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

 یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

 

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

 

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

 

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

 

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

 

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

 

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

 

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

 

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

 

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

 

محمد فردوسی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است

امشب که از نسیم حضوری لبالب است

شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است

شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است

شامی که روشنایی روز است امشب است

امشب شب ملیکه دادار زینب است

 

این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است

این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است

این سجده سجده بر قدمی جاودانه است

این شعله شعله نگهی عاشقانه است

از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است

عالم محیط و نقطه پرگار زینب است

 

سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد

نوری دمید و قبله هر آفتاب شد

چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد

زیباترین دعای علی مستجاب شد

زهراست این که در دل گهواره قاب شد

امشب تمام گرمی بازار زینب است

 

بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت

نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت

حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت

از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت

آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت

تصویر جلوه‌های خداوار زینب است

 

این کیست این که سجده کند عشق در برش

این کیست این که سینه درند در برابرش

این کیست این که از جلوات مطهرش

عالم نبود غیر غباری ز محضرش

فرموده است از برکاتش برادرش

آئینه‌دار حیدر کرار زینب است

 

تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت

تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت

در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت

بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت

زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت

خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است

 

سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست

دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست

تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست

تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست

آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست

از کربلا بپرس علمدار زینب است

 

سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش

بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش

سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش

بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش

سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش

تا روز حشر کعبه ایثار زینب است

 

شمس حجاب گنبد دوار زینب است

بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است

محبوبه حبیه دادار زینب است

مسطوره سلاله اطهار زینب است

اذن دخول در حرم یار زینب است

منصوره نرفته سر دار زینب است

 

نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین

طاق فلک علی است به عالم ستون حسین

خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین

هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین

با یک قیامت است هم الغالبون حسین

در این قیام نقطه پرگار زینب است

 

سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟

تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟

روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟

علامه مفسر قرآن عشق کیست؟

تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است

 

ققنوس وهم از پی او در توهم است

فانوس وصف در صفت وصف او گم است

قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است

پابوس او تمامی افلاک و انجم است

کابوس شام و دولت نامرد مردم است

بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است

 

پیداترین ستاره دیبای خلقت است

زیباترین سروده لب‌های خلقت است

زهراترین زهره زهرای خلقت است

لیلاترین لیلی لیلای خلقت است

شیواترین سئوال معمای خلقت است

گنجینه جزیره اسرار زینب است

 

ذرات و کائنات همه مرده یا خموش

در احتجاج بود زنی یک علم به دوش

قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش

آتشفشان قهر خداوند در خروش

هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش

این رعد و برق نیست که انگار زینب است

 

خورشید روی قله نی آشکار شد

کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد

هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد

زیباترین ستاره دنباله‌دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

 

چشم ستاره در به در جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه

مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه

کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه

راحت بخواب چونکه پرستار زینب است

 

پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست

حتی به حال و روز دلش کاروان گریست

از خنده‌های حرمله و ساربان گریست

بر گیسوان شعله ور کودکان گریست

از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست

بر خیل اشک قافله سالار زینب است

 

آن شانه صبور صبوری زما ربود

آن قامت غیور قیامت بپا نمود

آن شیرزن حماسه عباس را سرود

با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود

بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود

غم را بگو بیا که خریدار زینب است

 

زینب اگر نبود اثر کربلا نبود

شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود

زینب اگر نبود علم حق به پا نبود

این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود

یک یا حسین بر لب ما و شما نبود

در کار عشق گرمی بازار زینب است

 

با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام

فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام

گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام

گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام

چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام

در اوج اقتدار جهاندار زینب است

 

زینب کجا و خنده اشرار یا حسین

زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین

زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین

زینب کجا و این همه آزار یا حسین

زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین

در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است

 

از نای من به ناله چو افتاد نای نی

عالم شنید از پس آن های‌های نی

تو بر فراز نیزه و من در قفای نی

آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی

تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی

هجران توست آتش و نیزار زینب است

 

قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو

رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو

در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو

ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو

ای نازنین بناز خریدار زینب است

 

حاج محمود کریمی

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 

السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

 

نوه ی دختری پیغمبر

نور چشمان سید بطحا

 

مثل آیینه ی تمام نما

روی تو شد خدیجه در زهرا

 

خوش به حال علی که گردیده...

...نام پاک تو زینت بابا

 

صد هزاران فرشته می خواهد

تا کشد ناز دختر مولا

 

بال جبریل بالش سر تو

سایه بان تو قامت طوبی

 

دور گهواره ات چه می بینم

لشگری صف کشیده از حورا

 

همه در نوبت اند تا گیرند

بوسه از خاک زیر پای شما

 

قدری آهسته وحی نازل شد

بر وجود مقدس طاها

 

کلیات کلام حق گردد

بی کم و بیش این چنین معنا

 

واجب الاحترام شد زینب

دختر ارشد کنیز خدا

 

هرکه گرید برای این دختر

اجر آن می شود معادل با...

 

...گریه بر غربت امام حسن

گریه بر داغ سیدالشهدا

 

مادر عشق دختر حیدر

لب کنم باز بهر مدح و ثنا

 

در طریق تو مست باید شد

از طهوران باده ی الا

 

هر دلی شد دخیل کوی تو

در قیامت نمی شود رسوا

 

ما گدایان بین راه توایم

علیا حضرتا تصدقنا

 

کرم ار توست ورنه کاسه ما

به خدا نیست مستحق عطا

 

من چه گویم که آیه ی قرآن

ز کراماتتان بود گویا

 

قرص نان تو می کند نازل

هل اتی بر سرای آل کسا

 

چه سحرها نماز شب خواندم

تا که شاید تو را کنم پیدا

 

همه شب های تو مسیحه ی عشق

می دهد بوی لیله المحیا

 

در قنوت تهجدت دیدم

رتبه های مقام محمودا

 

در رکوع تو جلوه های خضوع

سجده ات مست ربی الاعلی

 

در نماز شبت چه ها می دید

که حسین گفت التماس دعا

 

نفحات مقدست بانو

زنده سازد دو صد مسیحا را

 

شصت و نه بار ذکر یا زینب

رمز توحید را کند افشا

 

هرکه آواره ی حسینت شد

در حریم تو می کند ماوا

 

خاطرت را ز بس خدا می خواست

با حسین آفرید قلب تو را

 

السلام ای شریکه الارباب

فانیا للحسن سر تا پا

 

تا که مهر تو در دلم باشد

سایه ی عشق بر سرم بادا

 

دستگردان شدی میان حرم

تا رسیدی به دامن لیلا

 

کشتی ارباب عشق بازان را

ناز دار خدا دودیده گشا

 

بین هر تار معجرت بینم

آیه ی کاملی ز حجب و حیا

 

چادرت محترم تر از کعبه

صورتت در حجاب بی همتا

 

در چهل سال گفته همسایه

که ندیده است سایه ات حتی

 

کسب فیض از تو کرده ام بنین

تا که گردیده مادر سقا

 

آمدی تا که پر کنی جای

مادرت را میان بیت ولا

 

آمدی و چه زود می پیچد

بین خانه صدای «وا اُمّا»

 

کاش این جا تمام می شد کار

تازه آغاز می شود غمها

 

دومین داغ داغ محراب است

فرق منشق و ناله ی ابتا

 

سومین غربتت به یک تشت است

لب خونین و ذکر واحسنا

 

مادر درد السلام علیک

صاحب هر مصیبت عظما

 

جبرییل دلم خبر داده

می شوی ار حبیب خود تو جدا

 

چه می آید سرت خدا داند

الامان الامان ز عاشورا

 

بین گودال بنگری زینب

یک گلویی که گشته منحورا

 

ناله هایی ضعیف می آید

گوییا در میان هلهله ها

 

هاله ی نور گوشه ی مقتل

ناله های غریب واغوثا

 

مادرت بود و دور تا دورش

آسیه، مریم، هاجر و حوا

 

ناله می زد حسین را کشتند

با لب تشنه بر لب دریا

 

یک سوالی برای من مانده

بی جواب ای عقیله ی دنیا

 

تو چه دیدی کسی نمی داند

که زدی ناله آه «یا جدا»

 

از چه بر جد خود نشان دادی

تن بی سر دو بار با هذا

 

این حسینت مرمل بدما

گشته جسمش مقطع الاعضا

 

مو کنان سوی خیمه گاه مرو

بهر بوسیدن گلو بازآ

 

سر خود را بلند کن بنگر

روی نیزه سری رود بالا

 

کاش دشمن دگر حیا می کرد

ختم می شد مصیبتت اینجا

 

بوی جسم حسین می آید

ازچهل نعل تازه در صحرا

 

بعد از آن شد رسالتت آغاز

ای علمدار صبر روح وفا

 

تویی آن اولین ولی فقیه

در زمان امام کرب و بلا

 

این قصیده دگر کنم کوتاه

با تمام قصور ای والا

 

دامنت را به گریه می گیرم

تا نمایی برات ما امضا

 

 



ادامه مطلب ...

کار ِما امشب است با زینب

شبِ میلادِ نورها، زینب

 

سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب

آمده محور ِکسا زینب

 

دختر صبر مرتضا زینب

السلام علیک یازینب

 

ای نبوت به شأن زن زینب

اسدالله بت شکن زینب

 

فاطمه حیدر و حسن زینب

یک تنه کُلِّ پنج تن زینب

 

از ازل غرق خویشتن زینب

تا ابد غرق ِ درخدا زینب

 

شب میلاد گریه مرسوم است

زیر پایت بهشت معلوم است

 

پلک های تو حَیُّ  قیوم است

قلم عاجز به وصف خانوم است

 

در حقیقت امام معصوم است

درلباس فرشته ها زینب

 

زینت روزگار بابایی

سند افتخار بابایی

 

درجلالت کنار بابایی

دختر با وقار بابایی

 

تو همان ذوالفقار بابایی

ای تجلیِّ لافتی زینب

 

آمدی سروری به تو دادند

شأن پیغمبری به تو دادند

 

تبر ِحیدری به تو دادند

تا که بال و پری به تو دادند

 

لقب مادری به تو دادند

مات و حیرانت انبیا، زینب

 

آمدی و گدا شدیم همه

در مقامت فناشدیم همه

 

در به در هرکجا شدیم همه

راهی کربلا شدیم همه

 

به خدا با خدا شدیم همه

قل هوالله را نَما، زینب

 

آمدی انّمَا الحیاتِ حسین

آمدی زمزم و فرات حسین

 

ساحل کشتی نجات حسین

سرپناه مخدرات حسین

 

خنده های تو خاطرات حسین

خلقک من حسین یا زینب

 

 

عشق خیرالعمل درست کند

نامت از غم عسل درست کند

 

این برادر بغل درست کند

تاکه ضرب المثل درست کند

 

سایه بان در محل درست کند

ای برادر تو را فدا زینب

 

 

سه برادر کبوترت بودند

بچه های برادرت بودند

 

راه بندان ِ معبرت بودند

پاسبانهای معجرت بودند

 

همه پروانه یِ سرت بودند

که مبادا به کوچه ها. ..زینب…

 

...در مسیر تو یک نفر باشد

شمع روشن در این گذر باشد

 

ناشناسی به دور و بر باشد

تا مسیر تو بی خطر باشد

 

یک قبیله تو را سپر باشد

وای از روز کربلا زینب

 

غصه و درد بی کران هم بود

کتک و سنگ بی امان هم بود

 

ترس از کشتن زنان هم بود

دور تو خولی و سنان هم بود

 

چادرت زیر دست و پا زینب

 

جواد پرچمی

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

اسناد مربوط به لگد زدن به فاطمه(سلام الله علیها)

مدرک اول:

قال الصادق (ع)لمفضّل:

...ولاکیوم محنتنا بکربلاء وان کان یوم السقیفة واحراق الباب علی امیرالمؤمنین وفاطمةوالحسن والحسین وزینب وام کلثوم وفضة وقتل محسن(ع) بالرفسةلأعظم وادهی وأمرّ لانه اصل یوم العذاب...

امام صادق (ع)به مفضّل فرمودند:

...هیچ روزی همچون مصیبت ما درکربلا نیست،اگر چه روز سقیفه وآتش زدن درب خانه ی امیرالمؤمنین وفاطمه وحسن وحسین وزینب وام کلثوم وفضه وقتل محسن (ع)در اثر لگدی که به شکم مادرش زدند بزرگتروناگوارتروتلخ تراست.چراکه آن روز اصل روز عذاب است...

اسنادشیعه:

الهدایةالکبری(ط.موسسة البلاغ)417(حسین بن همدان الخصیبی)

نوائب الدهور194(علامه میرجهانی)

فاطمة بهجة قلب المصطفی2/532

مدرک دوم:

فقال عمر:هلمّیه الی فأبت ان تدفعه الیه فرفسها برجله وکانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها...

عمر گفت:نامه فدک را به من بده!حضرت زهرا(س)از دادن نامه امتناع کردند.عمر لگدی به فاطمه زد،در حالیکه اوباردار بود به پسری که نامش محسن بود ودر اثر آن لگد محسن(ع)را سقط کرد...

اسناد شیعه:

الاختصاص185(شیخ مفید)

بحار الانوار29/192

وفاة الصدیقة78(عبدالرزاق مقرم)

فاطمةبهجة قلب المصطفی2/522

مدرک سوم:

إن عمررفس فاطمة حتی اسقطت بمحسن...

عمربالگد به فاطمة(س)کوبید که او به این جهت محسن(ع)راسقط کرد...

اسناداهل سنت:

میزان العتدال1/139(ذهبی)

لسان المیزان(قریب بهذا المضمون)1/268(ابن حجر عسقلانی)

مدرک چهارم:

...وصلح امیرالمؤمنین (ع)بفضة یا فضة مولاتك،فأقبلی منها ما تقبله النساء فقدجاء ها المخاض من الرفسة وردّ الباب فأسقطت محسنا...

علی(ع)فریادکشید ای فضه به سوی بانویت به شتاب!چنانچه زنان بانویی راکه وضع حمل دارد در میابند،چرا که در اثرلگدواصابت در به شکمش درد او راگرفته ومحسن راسقط کرد...

اسنادشیعه:

الهدایة الکبری408(قریب بهذا المضمون)

حلیة الابرار2/669(سیدهاشم بحرانی)

بحارالانوار53/19

نوائب الدهور3/150

فاطمة بهجةقلب المصطفی2/529

مأساة الزهراء2/61(سید جعفرمرتضی عاملی)

اسناد سیلی زدن به صورت فاطمه (سلام الله علیها)

مدرک اول:

عن النبی قال:ابکی من ضربتك علی القرن ولطم فاطمة خدّها...

پیامبراکرم(ص)فرمودند:

(یاعلی)گریه میکنم از ضربت برفرق تو وسیلی بر گونه ی فاطمه(س)...

اسناد شیعه:

امالی صدوق(تحقیق قسم دراسات الاسلامیه)197

اثبات الهداة1/281(حرعاملی)

بحارالانوار28/51و44/149

عوالم العلوم11/397

مدرک دوم:

قالت فاطمة(س)...فَضَرَبَنی بیده{وصفق وجهی}حتی انتثرقرطی من اذنی...

حضرت فاطمه(س):

عمرچنان به صورتم سیلی زد که گوشواره ام از گوشم کنده شد...

اسناد شیعه:

الهدیةالکبری179

بحارالانوار30/349

بیت الاحزان121(شیخ عباس قمی)

مجمع النورین147(مرندی)

الهجوم علی بیت فاطمة452(عبدالزهرامهدی)

مدرک سوم:

عن الصادق(ع):

فقال عمر:هلمّیه الی فأبت ان تدفعه الیه...ثمّ لطمها فکاأَنّی أنظر الی قرط فی اذنها حین تقفت...

از امام صادق(ع)نقل شده:

عمربه حضرت زهرا(س)گفت:نامه رد فدک را به من بده،حضرت ازدادن نامه امتناع کردند...سپس عمر سیلی به صورت او زدگویا می بینم که گوشواره از گوشش برزمین افتاد...

اسناد شیعه:

الاختصاص185(شیخ مفید)

بحار الانوار29/192

فاطمة بهجةقلب المصطفی2/546

مدرک چهارم:

فَصَفقتُ صَفقَةً علی خدّیها من ظاهر الخمارفانقطع قرطُهاوتناثرت الی الارض.

(عمرگفت):...پس از روی مقنعه چنان سیلی به صورتش زدم که گوشواره اش کنده شد وبرزمین پرت شد.

اسنادشیعه:

بحارالانوار30/294

عوالم العلوم11/409

 

 

اسنادضرب(زدن)واقع شده برپیکر فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

مدرک اول:

لّما اوقف علی (ع)تکلم فقال:ایتها الغدرةالفجرة...فستعدوا للمسألة جواباً، ولظلمکم لنا اهل البیت احتساباً أوتَضُرب الزهراء نهراًویؤخذمناحقنا قهراً وجبراًفلا نصیرولا مُجیرولامسعدولامنجد؟فلیت ابن ابیطالب مات قبل یومه فلا یری الکفرةالفجرةقد ازدحوا علی ظلم الظاهرةالبرةفَتَبّاًتَبّاً وسحُقاًذلك امرٌ الی الله مدفعه فقد عزّ عَلی علی بن ابیطالب ان یسودَّمتن فاطمةضرباً وقد عرف مقامه وشوهدت ایامه...

هنگامیکه حضرت علی(ع)سرپا نگه داشته شده بود{تا بیعت کند}چنین فرمود:ای نیرنگ بازان تبهکار،آماده ی پاسخگویی کارهای خود وکیفری باشید که بر اثر ستمی که برما اهل بیت روا داشتید درانتظارتان میباشد.

آیا فاطمه(س)درروز کتک بخوردوحق ما به زور گرفته شودویاور وپناه وکمک کننده ومعینی نباشد؟

ای کاش علی بن ابیطالب پیش از این روز از دنیا رفته بود وکافرانِ تبهکارِ فاجر رانمی دیدکه برظلم وستم بربانوی پاک ونیکوکار،اجتماع وازدحام نموده بودند.پس دستانتان بریده باد،دستانتان بریده باد.دور باشید از رحمت خدا،دورباشید از رحمت خدا.این امریست که باز گشتش به سوی خدا ورسول خداست.چقدر دشوار وسخت است برعلی که پهلوی فاطمه(س)از ضربات ،سیاه شودوحال اینکه مقام ومنزلتش برهمه شناخته شده بود...

اسناد شیعه:

فاطمةبهجة قلب المصطفی2/531

نوائب الدهور3/157(علامه میرجهانی)

الصوارم الحاسمةفی تاریخ احوالات الزهراء فاطمة(کمالی استرآبادی)

مدرک دوم:

در معراج به پیامبر(ص)خبردادند:

(...اما ابنتك...تضرب وهی حامل...)

...اما دخترت فاطمه(س)...زده می شود حال آنکه اوبارداراست...

اسنادشیعه:

کامل الزیارات(تحقیق قیومی)548(بن قولویه)

جواهر السنیة289(شیخ حرّ عاملی)

بحار الانوار28/62

عوالم العلوم11/398(شیخ عبدالله بحرانی)

 

اسناد مربوط به داخل شدن بدون اجازه به خانه ی فاطمه زهرا(س)

مقدمه:

(یا ایها الذین آمنوالاتدخلو بیوت النبی الّا ان یؤذن لکم)

ای کسانیکه ایمان آورده اید،بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید.(احزاب/53)

وقال رسول الله (ص):

(ألا انّ فاطمة(س)بابها بابی وبیتها بیتی فمن هتکه فقد هتك حجاب الله)

بدانیدهمانا درب خانه فاطمه(س)درب خانه من است وخانه فاطمه(س)خانه من است پس کسیکه حرمت خانه فاطمه را بشکند،به تحقیق حجاب خدا را هتک کرده است.

بحارالانوار22/477

مدرک اول:

وبلغ أبابکر وعمر أن جماعة من المهاجرینوالانصارقد اجتمعوا مع علی ابن أبیطالب فی منزل فاطمةبنت رسول الله،فأتوافی جماعةحتی هجمواالدار،وخرج علی ومعه اسیف،فلقیه عمر،فصارعه عمر فصرعه،وکسر سیفه،ودخلوا الدار فخرجت فاطمة فقالت: والله لتخرجن أولّا کشفن شعری ولاعجن إلی الله!...

به ابابکر وعمر خبر رسید که عده ای ازمهاجرین وانصار با علی ابن ابیطالب در خانه فاطمه(س)دختر رسول خدا(ص) اجتماع نموده اندپس(عمر)با جماعتی آمدندتا اینکه به خانه هجوم آوردندوعلی (ع)درحالیکه شمشیری با او بود بیرون آمدوباعمر برخوردنموده وعمربرایشان حمله نموده وایشان را برزمین زده وشمشیرش راشکست1وآنها(عمر با آن جماعت)داخل خانه شدند،پس فاطمه(س)بیرون آمده فرمودند:

به خدا قسم باید ازخانه ام بیرون شویدیا(درپیشگاه خداوند)مویم را برهنه ساخته وبه جانب او ناله وزاری میکنم.

سند شیعه:

تاریخ یعقوبی2/126

**********

1ـالبته برطبق روایات صحیحه از جمله کافی 1/281و282حضرت بنای مقاتله با مهاجمین را نداشتندواز طرف خداوند مأمور به صبر بودند.

مدرک دوم:

عن أبی عبدالله (ع)قال:لمّااسری بالنبی قال له:

(...وأما ابنتك فتظلم...ویدخل {علیهاو}علی حریمها ومنزلها بغیر اذن...)

امام صادق(ع) نقل فرمودند:هنگامیکه پیامبر را به معراج بردند،جبرئیل به آن حضرت عرض کرد:

...دخترت مورد ستم قرار میگیردوبدون اجازه،بر حریمش ومنزلش وارد میشوند...

اسنادشیعه:

1ـکامل الزیارات(تحقیق قیومی)584(طبع آخر)332ـ335

بحارالانوار28/62

عوالم العلوم11/398(شیخ عبدالله بحرانی)

مدرک سوم:

فقالت فاطمةالزهرا(س):

یاعمر اما تتقی الله عزوجل تدخل علی بیتی وتهجم علی داری؟فَأبی أن یَنصرف...

فاطمه زهرا(س) فرمودند:ای عمر از خدا پروا نداری ؟به خانه ام وارد میشویوبرخانه ام هجوم می آوری؟پس او از باز گشتن امتناع کرد.

اسناد شیعه:

1ـکتاب سلیم(تحقیق انصاری)387

2ـکامل بهایی308(شیخ عماد الدین طبری)

بحار الانوار28/299و43/197

مدرک چهارم:

عن عمروبن المقدام عن ابیه عن جده قال:...وهی لا تشك ان لا یدخل علیها إلّاباذنهافضرب عمر الباب برجله وکان من سعف ثّم دخلوا...

عمروبن ابی المقدام از اجدادش نقل میکند:

... واو(حضرت زهرا)شک نداشت که بدون اجازه اش کسی وارد نخواهد شد.پس عمر لگدی به درب خانه زد وآن را که از شاخه درخت خرما بود شکست سپس وارد خانه شد...

اسناد شیعه:

تفسیرعیاشی2/67

الاختصاص185الی186(شیخ مفید)

تفسیربرهان2/93(سیدهاشم بحرانی)

بحارالانوار28/227

مدرک پنجم:

فجاءفی عصابةفیهم اسید بن حضیروسلمةبن سلامةبن قریش وهما من بنی الاشمل فاقتحما الدار فصاحت فاطمةوناشدتهما الله...

پس عمر با گروهی که درمیان آنها اسیدبن حضیروسلمةبن سلامةبن قریش که آن دو ازطایفه ی بنی عبدالاشمل بودندآمد،پس آن دو وارد خانه شدند فاطمه(س)آن دو رابه خدا قسم داد(که از خانه خارج شوند)...

اسنادشیعه:

غایةالمرام5/340(علامه بحرانی)

بحارالانوار28/314قریب بهذا المضمون

اسناد اهل سنت:

السقیفةوالفدک(تحقیق شیخ محمدهادی امینی)72

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید6/47

مدرک ششم:

(ودَدَت{لیتنی}أنی لم اکن کشفت{فتّشت}بیت فاطمةعلیهاالسلام{وترکته}...

ابوبکر گفت:

دوست میداشتم{ای کاش من}نمی گشودم{تفتیش نمی کردم}خانه فاطمه(س)را،وخانه اورا وا گذاشته بودم...

این عبارت با کمی تفاوت در این منابع موجود است:

اسنادشیعه:

الایضاح160ـ161(فضل بن شاذان)

تاریخ یعقوبی(نشرفرهنگ اهل بیت)2/137

خصال شیخ صدوق172

تقریب المعارف366ـ397(ابوالصلاح الحلبی)

تلخیص الشافی3/170(شیخ طوسی)

مثالب النواصب155(ابن شهر آشوب)

انوارالیقین12(الحسینی الزیدی)

کامل بهایی(تحقیق صفدری قزوینی)355

نهج الحق265(علامه حلی)

منهاج الکرامة(تحقیق عبدالرحیم مبارک)180-181

کشف المراد(تحقیق موسوی زنجانی)403(علامه حلی)

اسناد اهل سنت:

جمهرةالنسب(ط.دارالیقضة العربیة الدمشق)2/94(ابن کلبی)

الاموال1/387(ابن زنجویة)

الامامة والسیاسة(تحقیق شیری)1/36و(تحقیق الزینی)1/24

تاریخ طبری(ط.مؤسسةعزالدین بیروت)3/215

اسقیفة والفدک(تحقیق امینی)43

عقدالفرید2/78و(ط.آخر)4/250

مروج الذهب(ط .بیروت)2/317(مسعودی)

معجم الکبیر1/17(طبرانی)

تاریخ مدینةالدمشق(تحقیق شیری)30/419الی422(ابن عساکر)

الاحادیث امختارة10/88-90(ضیاءالدین الحنبلی)

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید2/46-47و6/51

میزان الاعتدال(تحقیق علی محمد البجاوی3/109(ذهبی)

سیراعلام النبلاءسیرخلفاءالراشدین2/619(ذهبی)

تاریخ الاسلام عهدالخلفاءالراشدین1/385(ذهبی)

جامع المسانید والسنن 17/65(ابن کثیر دمشقی)

مجمع الزوائد(نشردارالکتب العلمیة)5/203(الهیثمی)

لسان المیزان2/185(ابن حجرعسقلانی)

مسندفاطمةالزهراء(ط.حیدرآباد)17و(ط.مؤسسةالکتب السقافیةبیروت)34-35(سیوطی)

کنز العمال1/632(متقی هندی)

الضعفاءالکبیر7/117(عقیلی)

مدرک هفتم:

فانطلق قنفذ(الملعون)فاقتحم هو وأصحابه بغیر إذن ،وثار علی (ع)إلی سیفه فسبقوه إلیه وکاثروه(وهم کثیرون)فتناول بعضهم سیوفهم{سیفه}فکاثروه{وضبطوه}فألقوا فی عنقه حبلا وحالت بینهم وبینه فاطمة(س)عندالباب البیت...

پس قنفذ ملعون حرکت کرد واو با اصحابش بدون اذن در خانه وارد شدندوعلی(ع)به جانب شمشیر برخاست ولی آنها زودتراز علی (ع)به جانب شمشیر رفتندوآنها جمعیت بسیاری بودندوشمشیرهایشان را گرفتند،پس برگردن او ریسمانی انداختندوفاطمه(س)نزد در بین ایشان وعلی(ع)فاصله انداخت.

اسنادشیعه:

کتاب سلیم(تحقیق انصاری)150

احتجاج طبرسی1/109(قریب بهذاالمضمون)

غایةالمرام5/335

بحارالانوار28/269-283

 

دست زمانه بار دگر اشتباه كرد

زهري، بهار زندگي ام را تباه كرد

 

در تارو پود پيكرمن رخنه كرده بود

تا مغز استخوان،همه جا طي راه كرد

 

آتش كشيد باغ اميد دل مرا

با خنده ؛ شعله هاي خودش را نگاه كرد

 

مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگي

خورشيد پر تلألو رويم،سياه كرد

 

حال و هواي ملتهب حجره ي مرا

همرنگ سرخي شفق قتلگاه كرد

 

وحید قاسمی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

سامرا سُرمن رأی بودی

چند وقتی است سرد و دلگیری

داری ای خاک پر ز غم کم کم

بوی شهر مدینه می گیری

**

هر کجا رفته ام دم مغرب

حرم اهل بیت غوغا بود

نه، ولی سامرا غروب که شد

خالی از زائر و چه تنها بود

**

چلچراغی نبود دور ضریح

فرشهایش تمام خاکی بود

غربت این چهار قبر غریب

از بقیع و مدینه حاکی بود

**

همه دلخوشی ما این بود

لااقل یک حسن حرم دارد

حال قبری خراب و ویرانه

پیش این دیده ترم دارد

**

عمه و مادر امام زمان

قبرشان گر چه نیمه ویران بود

به خدا پا نخورده چادرشان

نشده رویشان به ضربه کبود

**

هر کسی رفت حج بیت الله

بست احرام از برای طواف

یاد آقای سامرا باشد

بین هر ناله و دعای طواف

**

مثل پروانه در طواف شمع

پسری دور بستر بابا

پاک می کرد قطره های اشک

کم کم از دیده تر بابا

**

تا که گفت آب، ظرف آب آورد

لب عطشان او تکان میخورد

کی به پیش نگاه این فرزند

بر دهان چوب خیزران میخورد

**

عمه ای بود و مادری هم بود

نه میان نگاه های حرام

وای از ماجرای بزم شراب

وای از ازدحام شهر شام

**

آستین ها حجاب سر می شد

بین آن گیر و دار در بازار

چه کسی دیده است دعوای

زن و یک نیزه دار در بازار

**

آنقدر نیزه را تکان ندهید

چون که جا باز کرده در حنجر

زیر پایت نگاه کن نامرد

سرش افتاده باز بین گذر

قاسم نعمتی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

آخرین پاره سرخ جگرم را سوزاند

زهر وقتی که من و بال و پرم را سوزاند

 

نیست آبی که نفس بین گلو بند آمد

جرعه آبی که عطش تشنه تنم را سوزاند

 

گریه دارند به حالم در و دیوار و جواد....

....ناله بی کسی ام دور و برم را سوزاند

 

کاش میریخت به بیرون جگرم حیف نشد

مانده در سینه و پا تا به سرم را سوزاند

 

خوب پیداست از این پا به زمین کوبیدن

آتش و داغ تن محتضرم را سوزاند

 

داغ آن طفل زبان بسته که حتی حالا

داغ لب هاش دل شعله ورم را سوزاند

 

مادرش پشت حرم بر سر خاکش میگفت :

این چه تیری ست که حلق پسرم را سوزاند

 

مادرش گرم سخن با لب او بود هنوز

که حرامی پِی گهواره حرم را سوزاند

 

خیمه ای شعله ور افتاد به روی طفلی

دخترک گفت که ای عمه سرم را سوزاند

 

کعب نی ،سیلی و زنجیر تبانی کردند

نیزه ها آمده و فاتحه خوانی کردند

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

باز امسال هم به لطف خدا

قسمتم شد دوماه گریه کنم

دعوتم کرد حضرت زهرا

زیر این خیمه گاه گریه کنم

**

تا بیایم به روضه ارباب

مادرش فاطمه صدایم کرد

خواهرش لطف کرده و جزوِ

سینه زن های کربلایم کرد

**

هر شبی که به مجلسی بودم

زیر یک بیرق و علم رفتم

روضه ها شد زیارت دوره

پای هر روضه یک حرم رفتم

**

گاه شش گوشه گاه خیمه و گاه

 علقمه قتلگاه و یرانه

هر شبی یک طرف مرا میبرد

این دل بی قرار دیوانه

**

روضه ها کاروان شد و من هم

پا به پایش به هرکجا رفتم

کربلا کوفه شام و آخر کار

شهر پیغمبر خدا رفتم

**

در مسیر دو ماهه ی روضه

بر حرم ها دخیل میبستم

انتهای زیارت دوره

زائر مشهد الرضا هستم

**

السلام علیک یا سلطان

باز کن در گدایتان آمد

باز هم این کبوتر جلدِ....

....صحن ایوان طلایتان آمد

**

آمدم پیش تو که بیمه شود

اجر دوماه نوکری آقا

آمدم تا لباس مشکی را

از تنم در بیاوری آقا

**

در جواب دو ماه عزاداری

آستان بوس مرقدم کردی

بعد از این شش دهه حسین حسین

کربلایی مشهدم کردی

**

آمدم پشت پنجره فولاد

دردها گفته و شفا ببرم

کاش یک لقمه حضرتی بدهی

تا برای مریض ها ببرم

**

آمدم با عزای اربابم

به عزای تو مبتلا بشوم

آمدم این دفعه ز مشهد تو

راهی شهر کربلا بشوم

**

میروم هر رواق و هر غرفه

چه حریمی دل مرا بردی

راستی در کدام گوشه صحن

زهر دادند و تو زمین خوردی

**

در کدامین حیاط از سوزِ

 آتش زهر دست و پا زده ای

در کدامین رواق آقا جان

پسر خویش را صدا زده ای

**

غالباً  قلب خسته ی بابا

شاد گردد ز دیدن فرزند

تو هم از این جهت به روی جواد

وقت دیدار میزدی لبخند

**

آه آقا ز روضه ی تو دلم

باز هم یاد کربلا افتاد

تو زدی خنده  و ولی ارباب

در کنار پسر ز پا افتاد

**

پدری با شتاب آمد و دید

تن فرزند ارباً اربا بود

خواست بوسد ولی مگر آیا

جای سالم میان اعضا بود

**

امر کردی که فرش جمع شود

تا که بر روی خاک جان بدهی

اینچنین خواستی که روضه آن

شاه لب تشنه را نشان بدهی

**

تو ولی بین حجره بسته

تک و تنها اگرچه جان دادی

کی دگر غرق خاک و خون زیر

دست و پاهای اسب افتادی

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

اي فقط ناله اي صداي اشك

اي وجود تو مبتلاي اشك

 

گيسوانت سپيد شد آقا

پيكرت آب شد به پاي اشك

 

حرف من نيست فضه ميگويد

بين خانه تويي خداي اشك

 

قتل تو بين كوچه ها رخ داد

زهر يارت شده دواي اشك

 

چقدر گريه ميكني آقا

روضه ات را بخوان به جاي اشك

 

ماجرايي كه زود پيرت كرد

آنچه از زندگيت سيرت كرد

 

چه بگويم از آن گل پرپر

چه بگويم ز داغ نيلوفر

 

چه بگويم سياه شد روزم

اول كودكي شدم مضطر

 

حرف من خاطرات يك لحظه است

لحظه اي كه نبود از آن بدتر

 

ايستادم به پنجه پايم

تا كنم روبروش سينه سپر

 

مثل طوفاني از سرم رد شد

دست او بود و صورت مادر

 

ناگهان ديدمش زمين خوردو

كاري از دست من نيامد بر

 

بعد آن غصه بود و خون جگر

ديدن روي قاتل مادر

محمد بیابانی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 زینب بیاور آخرین رخت کفن را

تا که کفن پوشم تن سبز حسن را

 

خالى است جاى مادرم تا که ببوسد

لبهاى سرخ یوسف گل پیرهن را

 

حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته

بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را

 

قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند

با تیرهاى پر ز کینه هستِ من را

 

عباس را گویید تا بیرون بیارد

آن تیرها که دوخته تابوت و تن را

 

بیرون کشیدم تیر از پهلویش اى واى

کردم زیارت گوییا امّ الحسن را

 

پیراهن خود را ز خون او بشویید

حرفى از این تشییع با زینب نگویید

 

جواد حیدرى

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

قصه از ابتداي مدينه شروع شد

در بين كوچه هاي مدينه شروع شد

 

داغي دوباره بر جگر درد و غم زدند

آري دوباره حادثه اي را رقم زدند

 

غربت كه در حوالي يثرب مقيم بود

اين بار نيز قسمت مردي كريم بود

 

مردي كه از اهالي شهر فريب ها

از آشنا ، غريبه و از نانجيب ها

 

انبوه درد و داغ و مصيبت به سينه داشت

يك عمر آه و ناله ز اهل مدينه داشت

 

گاهي شرر به بال و پر قاصدك زدند

گاهي ميان كوچه به زخمش نمك زدند

 

هم سنگ دينِ آينه بر سينه مي زدند

هم سنگ كين به ساحت آئينه مي زدند

 

نه داشتند طاقت اسلام ناب را

نه چشم ديدن پسر آفتاب را

 

خورشيد را به ظلمت دنيا فروختند

حق را به چند سكه خدايا فروختند؟

 

بر احترام نان و نمك پا گذاشتند

مرد غريب را همه تنها گذاشتند

 

حتي ميان خانه كسي محرمش نبود

دلواپس غريبي و درد و غمش نبود

 

تنها تر از هميشه پر از آه حسرت است

اشكش فقط روايت اندوه و غربت است

 

حالا دلش گرفته به ياد قديم ها

در كوچه هاي خاطره مثل نسيم ها

 

بغضش کبود مي شود و ناله مي شود

راوي اين غروب چهل ساله مي شود

 

حالا بماند اينکه چرا مو سپيد شد

در بين كوچه هاي مدينه شهيد شد

 

روزي که شعله هاي بلا پا گرفته بود

قلبش ز بي وفايي دنيا گرفته بود

 

بادي سياه در وسط کوچه مي وزيد

اشکي کبود راه تماشا گرفته بود

 

مي ديد نامه هاي فدک پاره پاره شد

در کوچه دست مادر خود را گرفته بود

 

در تنگناي کوچه اندوه و بي کسي

ابليس راه حضرت زهرا گرفته بود

 

ناگاه ديد نقش زمين است آسمان

کي مي رود ز خاطرش اين داغ بي کران

 

زخم دل شکسته و مجروح کاري است

خون گريه هاي داغ چهل ساله جاري است

 

مظلوم تا هميشه اين شهر مي شود

وقتي که مرهم جگرش زهر مي شود

 

آثار زهر بر بدنش سبز مي شود

گل کرده است و پيرهنش سبز مي شود

 

جز چشم هاي خسته او که فرات خون...

دارد تمام باغ تنش سبز مي شود

 

يک تشت لاله از جگرش شعله مي کشد

يک دشت داغ از دهنش سبز مي شود

 

آن کهنه کينه هاي جمل تازه مي شوند

يک باغ زخم بر کفنش سبز مي شود

 

ني‌نامه غريبي صحراي نينوا

از آخرين تب سخنش سبز مي شود

 

لايوم ... از غروب نگاهش گدازه ريخت

لا يوم... از کبود لبش خون تازه ريخت

 

گفتيم تشت، لاله ، دهاني به خون نشست

اين واژه ها روايت يک داغ ديگرست

 

آن روز، داغ با دل پر تب چه مي‌کند

با قامت شکسته زينب چه مي‌کند

 

گلزخم بوسه هاي پريشان خيزران

با ساحت مقدس آن  لب چه مي‌کند

 

یوسف رحیمی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان