مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

از بزرگواران مداح خواهش میکنم این شعررو جایی بخوانندکه حقّش ادا شه

 

ای حضرت حوریه ای روح معانی

ای خاستگاه جلوه های لن ترانی

حالا نمی شدباز پیش ما بمانی ؟

ما را مبّرا کن از این دل نا گرانی

 

برخیز وبراهل جهان پیغمبری کن

برعالم وآدم دوباره سروری کن

 

امروز در دستان خودجارو گرفتی

دیروز حتی از علی هم رو گرفتی

امروز با شانه خم از گیسو گرفتی

دیروز خون لخته از پهلو گرفتی

 

نان می پزی امّا دلم خوش نیست خانم

جان دادنت شایع شده در بین مردم

 

دیشب که خوابیدی تورا افسرده دیدم

گلبرگ هایت راخم وپژمرده دیدم

رنگ کبودی که به رویت خورده دیدم

کابوس می دیدی توراآزرده دیدم

 

این قصه ی تنهایی ات در کوچه ها چیست؟

گفتی نزن من باردارم ماجرا چیست؟

 

شهرمدینه زندگیمان را نظر زد

گرگ سقیفه ناگهان از کوچه سرزد

زهرا دم در رفت واو محکم به در زد

زهرای من را پیش چشم چل نفر زد

 

اهل مدینه عاقبت چه بد شدند آه

باپا ز روی همسر من رد شدند آه

 

پشت درماتمکده اخگر که پیچید

عمامه دور گردن حیدر که پیچید

پشت وتو دائم چادر ومعجر که پیچید

سوی ضریح پیکر تو در که پیچید

 

مسمار بین سینه ات جاباز کرد و

رفت وبه سرعت محسنت را ناز کرد و

 

هربارمیگفتی نزن یا مشت خوردی

یا پشت دستی با چهار انگشت خوردی

شلاق از پیش ولگد از پشت خوردی

این ضربه هایی که به قصد کشت خوردی...

 

...من خورده بودم زودتر افتاده بودم

زیر دری که سوخته جان داده بودم

 

حق نگذرد از قنفذ وجرم گزافش

دیدم که در کوچه چه جوری با غلافش

زد روی آرنج تو با آن انعطافش

پاداش هم میگیرد از کار خلافش

 

دربین آن کوچه چه کاری داددستت

از قسمت پهنا زد وافتاد دستت

 

باید نخ وسوزن بگیری پر بدوزی

یک پیرهن با چند تا معجر بدوزی

پیراهنی ایمن زیک لشکر بدوزی

زیر گلو را بلکه محکم تر بدوزی

 

شاید که روی این یقه خنجر نیامد

شاید ته گودال از تن در نیامد

 

وقتی حسینت تشنه لب افتاده باشد

درچنگ یک مرد عرب افتاده باشد

ای کاش قتل او به شب افتاده باشد

یاجای صورت به عقب افتاده باشد

 

اینگونه نه از پشت گردن خون می آید

نه؛پیرهن ازپیکرش بیرون می آید

 

روزی زفرق دخترت مو می کشند و

از دست دختر ها النگو می کشند و

الواط ها در خیمه چاقو می کشند و

ناموس زهرا را به هرسو می کشند و

 

حسین قربانچه

بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند

درد، این درد چه بسیار مرا می بیند

جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند

چشمت انگار که این بار مرا می بیند

ولی انگار نه انگار مرا می بیند

 

بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم

بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم

شانه ای زن که از این شانه خجالب نکشم

تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم

چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند

 

زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد

اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد

روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد

زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد

چه کنم دخترکت زار مرا می بیند

 

با که گویم تن بیمار چرا خونین است

سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است

باز می شویم و هر بار چرا خونین است

انحنای نوک مسمار چرا خونین است

وای از آن میخ که خون بار مرا می بیند

 

قاتلت گفت که دشمن شکنش را کشتیم

خوب شد پای علی سینه زنش را کشتیم

نه فقط فاطمه با او حسنش را کشتیم

می زند داد به لبخند زنش را کشتیم

تاکه در مسجد و بازار مرا می بیند

 

آه از آن روز که کارم به تماشا افتاد

رد پایی به روی چادرت آنجا افتاد

من زمین خوردم و بانوی من از پا افتاد

ضربه ای آمد و بر بازوی تو جا افتاد

باز این روضه ي دشوار مرا می بیند

 

قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد

تازه می کرد نفس را و مجدد می زد

وای از دست مغیره چقدر بد می زد

جای هر کس که در آن روز نمیزد می زد

باز با خنده در انظار مرا می بیند

 

می روی زخمی و زخم ِدل من باقی ماند

راز ِسر بسته یِ چشمانِ حسن باقی ماند

کفنت می کنم اما دو کفن باقی ماند

کهنه پیراهن و یك پاره بدن باقی ماند

پسرت بي سر و دستار مرا ميبيند

 

ترسم اين است بريزند بدنش را بكِشند

جلوي دختر ِ من پيرهنش را بكِشند

نيزه ها نقشه ي برهم زدنش را بكِشند

دارد آن چشمه ي ديدار مرا ميبيند

حسن لطفي

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

ننگ برشیعه بودن من اگر

مجلس روضه را به پا نکنم

روزی فاطمه حرامم باد

اگر این عید را عزا نکنم


ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

این روزها دیگر کسی یادشما نیست

دیگرکسی ذکر لبش آقا بیا نیست


ترسم عزای مادرت آید ولیکن

گویند نوروز است هنگام عزا نیست


ادامه اشعار در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

نماز عشق به پا می کنم به نام حسین

به نای سینه نوا می کنم به نام حسین

 

تو زینبی و همه قاصرند از وصفت

کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین

 

به نام دلبرت اذن دخول می گیرم

طواف کوی تو را می کنم به نام حسین

 

به نام نامی معشوق شهره اند عشاق

تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین

 

من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را

میان سجده دعا می کنم به نام حسین

 

قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است

نماز سوی خدا می کنم به نام حسین

 

تو آمدی که بگویی برای قرب خدا

وجود خویش فدا می کنم به نام حسین

 

دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است

شب ولادت تو وقت صحبت عشق است

 

خدا عنان دل ما به دست تو داده

اسیر دام تو اما ز غیر آزاده

 

اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد

شود برای همیشه لبالب از باده

 

نوای زین ابی را به هرکسی ندهند

که این مدال فقط گردن تو افتاده

 

چنان سگی به در خانه ات ببند مرا

که نام صاحب کلب است نقش قلاده

 

اگرکه باز شود دیده ها ز نور اشک

اگر قدم بگذاریم بین این جاده

 

به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق

هنوز با کمری راست زینب استاده

 

خدا شهود شود بی حجاب در دل شب

 نشسته دختر زهرا میان سجاده

 

به بی نظیری تو اعتراف باید کرد

شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد

 

زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن

رسیده ایی بغل یار دیده ات وا کن

 

در این نگاه برای همیشه، ای خواهر

تمام حسن خداوند را تماشا کن

 

به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه

به احترام حسین دست خویش بالا کن

 

به پشت معجر خود با کمی دعا کردن

تمام شهر پر از مور مثل زهرا کن

 

همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند

جلال بانوی مکه دوباره احیا کن

 

ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده

نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن

 

سلام دختر حیدر شریکه الارباب

بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب

 

کسی که دست توسل بر این سرا بزند

قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند

 

حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت

قدم برای زیارت به کربلا بزند

 

شناختی که من از دستهایتان دارم

بعید باشد اگر دست رد به ما بزند

 

همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز

که حلقه دور نگین کرم گدا بزند

 

تو قرص نان خودت را به سائلی دادی

که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند

 

تهجد سحرت بسکه غرق ذات خداست

حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند

 

از آن دمی که شده احترامتان واجب

به دست های شما بوسه مصطفی بزند

 

ز محضر همه سادات عذر می خواهم

اگرکه گفته ام آتش به قلب ها بزند

 

خدا  نیاورد آن روز را که در شهری

کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند

 

قاسم نعمتی

 

*******************

آرامش زیبای دو دریاست نگاهش

این دختر آرام و صبوری که رسیده

از شوق، علی سفره به اندازه یک شهر

انداخت، به شکرانه‌ی نوری که رسیده

**

کاشانه‌ی اهل دل و میخانه‌ی هستی

دنیا و سماوات و عوالم همه روشن

عطر خوش او پر شده در شهر مدینه

به به چه گلی! چشم و دلت فاطمه! روشن

**

لبخند نشسته به لب حضرت ساقی 

مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر

تا آمده لبریز شده چشمه‌ی تسنیم

کامل شده با آیه‌ی او سوره‌ی کوثر

**

بی تاب شدی، دختر مهتاب رخ عشق!

بارانی اشک است چرا صورت ماهت؟

گریانی و پیش کسی آرام نداری

دنبال کدام آیت حق است نگاهت؟

**

باران بهاری شده‌ای دختر حیدر

زهرا چه کند گریه‌ی تو بند بیاید

باید که بگویند: کنار تو حسینت

تا شاد شوی، با گل و لبخند بیاید

**

همسایه ندیده‌ به خدا سایه‌ای از تو

تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری

پیداست ولی دختر سردار حنینی

از شور کلام و دل شیری که تو داری

**

شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشک

بانو! چه کنم روی دلم سوی فرات است

جز اشک چه گویم که همه هستی عالم

عشق تو، حسین تو، قتیل العبرات است

**

اینقدر نریز اشک، صبوری کن و بگذار

هر قطره‌ی این اشک برای تو بماند

وقتی شب باریدن اشک است که مادر

در گوش تو لالایی پرواز بخواند

**

یک روز بیاید که پدر را تو ببینی

با چشم پر از اشک در آن غسل شبانه

با چادر خاکی برود مادر و فردا

با چادر کوچک بشوی خانم خانه

**

یک روز بیاید که حسن را تو ببینی

با اشک بشوید تن پاک پدرش را

فردا خود او بی رمق و رنگ پریده

در تشت بریزد قطعات جگرش را

**

روزی برسد، ... کاش که می‌شد نرسد... نه

آن لحظه‌ی سنگین خداحافظی از یار

ای کاش که هرگز به سراغ تو نیاید 

تا پیرهن کهنه‌ بخواهد ز تو دلدار

**

آن لحظه نیاید که تو باشی و بیفتد

آن سایه‌ی سر، بی سر و بی سایه به صحرا

ناموس خدا باشی و بر ناقه‌ی عریان

بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا

 

قاسم صرافان

عاشق شدیم و عاشق حیران ماشدند

قومی اسیر زلف پریشان ما شدند

 

آنقدر عاشقیم که عشاق روزگار

مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند

 

روح القدس شدیم وتمامی شاعران

گرم غزل سرایی دیوان ما شدند

 

یوسف شدیم وبهر تماشای حال ما

صدها عزیز راهی زندان ما شدند

 

آنقدر آمدیم ومسلمان او شدیم

آنقدر آمدند ومسلمان ما شدند

 

ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم

تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم

 

مارا نوشته اند برای گدا شدن

سائل شدن، اسیر شدن، مبتلا شدن

 

از آنطرف خلاصه دری باز میشود

می ارزد انتظار به این آشنا شدن

 

عشاق سنگ خورده ی دیوار زینبیم

پس واجب است غرق تماشای ما شدن

 

وقتی مسیر جای قدمهای زینب است

میلی نمیکنیم به جز خاک پا شدن

 

اول طواف بعد منا پس چه بهتر است

بعد از دمشق راهی کرب و بلا شدن

 

مارا برای راز و نیاز آفریده اند

این کعبه را برای نماز آفریده اند

 

این کیست که فرشته گلیم آورش شده

بال وپر فرشته نخ معجرش شده

 

دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش

دست حسین بالش زیر سرش شده

 

از این به بعد خانه ی مولا چه دیدنی است

با زینبی که فاطمه ی دیگرش شده

 

زهرا همان که ام ابیهاش گفته اند

زهرا همان که مادرش پیغمبرش شده

 

دیروز دختر وجنات خدیجه بود

حالا خدیجه آمده ودخترش شده

 

اینگونه بود فاطمه شد ریشه بقا

اینگونه بود فاطمه شد ام ابیها

 

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت

زینب غروب بود ولی انتها نداشت

 

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد

شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت

 

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود

زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

 

زینب اگر نبود حسینی نمیشدیم

زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

 

زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود

اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت

 

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم

باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

 

جایی پریده است که پیدا نمی شود

حتی عروج اینهمه بالا نمی شود

 

دیدند صبح آمده اما در آسمان

خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود

 

یا ایها الزسول چرا آفتاب صبح

در آسمان شهر تماشا نمی شود

 

فرمود :زینب آینه ی روی دخترم

آنکه مقام بی حدش املا نمی شود

 

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش

امروز آفتاب هویدا نمی شود

 

**

 

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود

بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

 

زینب فرشته آینه حوریه عاطفه

از جنس خانواده ای از این قبیل بود

 

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود

شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

 

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد

از دست خانمی که تماما اصیل بود

 

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را

زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

 

علی اکبر لطیفیان

 



ادامه مطلب ...

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد

یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد

 

مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است

آنگونه که دل همه ی ما خراب شد

 

زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد

نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

 

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت

در ذره ذره های دلم انقلاب شد

 

امشب خدا برای علی حیدر آفرید

زیباترین دعای علی مستجاب شد

 

"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"

از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد

 

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود

وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...

 

... آمد ندا که نام دل آراش زینب است

این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

 

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید

از او سعادت دو جهان را طلب کنید

 

ما از ازل گدای پریشان زینبیم 

شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

 

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس

یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

 

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود

ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

 

طعم شراب کوثری او زبانزد است

مست و خراب باده ی جوشان زینبیم

 

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود

ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم

 

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است

تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

 

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود

مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

 

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد

دلداده های رزم نمایان زینبیم

                                                           

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است

خون علی میان رگش در تلاطم است

 

او آمده زمین و زمان را تکان دهد

مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

 

او آمده که با کرم کردگاریش

با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد

 

او آمده که آیه ای از هل اتی شود

بر دست های خالی ما آب و نان دهد

 

او آمده که با نخی از تار چادرش

بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

 

او آمده که با نفس مصطفایی اش

قد قامت نماز ولا را اذان دهد

 

او آمده پیمبر خورشید طف شود

در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

 

او آمده که حق خودش را ادا کند

یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد

 

او آمده برای حسین خواهری کند

او آمده که خواهری اش را نشان دهد

 

خواهر- برادری که عزیز دل هم اند

تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند

 

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست

در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

 

دار و ندار تو همه وقف حسین بود

مانند تو به پای برادر نبود و نیست

 

حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای

در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست

 

آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!

مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

 

بر شانه ی صبور تو بار رسالت است

مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

 

در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:

اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

 

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت

از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

 

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی

یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

 

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی

این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی

 

هر دختری که دختر زهرا نمی شود

هر بانویی که زینب کبری نمی شود

 

دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله

جز تو کسی که زینت بابا نمی شود

 

وصف و مدایح همه ی خاندانتان

در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود

 

پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست

بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود

 

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند

این واژه ها بدون تو معنا نمی شود

 

دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند

 یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود

 

عیسی به نام نامی تو می دهد شفا

بیخود مقام او که مسیحا نمی شود

 

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست

بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود

 

صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی

تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی

 

آیینه ی تمام کمالات مادری

یادآور جلال و کمال پیمبری

 

مستجمع جمیع صفات علی تویی

یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟

 

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است

بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری

 

وقتی به روی دست نبی گریه می کنی

چشم انتظار دیدن روی برادری

 

در پای درس مادر خود پا گرفته ای

بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری

 

علم لدنّی تو گواه کمال توست

الحق که از سلاله ی زهرای اطهری

 

با نطق حیدری و بیانات فاطمی

ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری

 

با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی

در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

 

با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی

فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

 

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها

مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها

 

با هر خطابه ی تو علی زنده می شود

مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها

 

وقتی که با حسین خودت حرف می زنی

پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها

 

ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره

زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها

 

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است

اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها

 

با نام تو تمامی حاجات ما رواست

ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها

 

طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای

ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها

 

تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست

محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها

 

در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای

ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها

 

بانو! تو را برای حسین آفریده اند

گریه کن عزای حسین آفریده اند

 

ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین

هم خواهر حسینی و هم مادر حسین

 

همپای او شدی و رهایش نکرده ای

حتّی میان موج بلا،یاور حسین

 

بار رسالت علوی روی دوش توست

با این حساب بوده ای پیغمبر حسین

 

چشم امید او به نماز شبت بُوَد

روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین

 

دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند

دور ضریح بی کفن پیکر حسین

 

حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است

آثار بوسه های تو بر حنجر حسین

 

شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای

زخمی شده تمامی بال و پر حسین

 

در شام و کوفه بودی علمدار قافله

جانم فدای تو همه ی لشکر حسین

 

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است

عالم از این شهامت تو مات مانده است

 

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم

از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود

باور کنید روح دعا هم نداشتیم

 

زینب اگر نبود،میان کتاب حق

جایی برای سوره ی مریم نداشتیم

 

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود

نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

 

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود

شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت

آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم

 

زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود

مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

 

زینب اگر نبود به دنباله ی حسین

جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم

 

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم

قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

 

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت

زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم

 

شکر خدا که از می عشقش لبالبم

شکر خدا که شاعر دربار زینبم

 

محمد فردوسی

 

ادامه اشعار در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 

امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است

امشب که از نسیم حضوری لبالب است

شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است

شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است

شامی که روشنایی روز است امشب است

امشب شب ملیکه دادار زینب است

 

این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است

این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است

این سجده سجده بر قدمی جاودانه است

این شعله شعله نگهی عاشقانه است

از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است

عالم محیط و نقطه پرگار زینب است

 

سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد

نوری دمید و قبله هر آفتاب شد

چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد

زیباترین دعای علی مستجاب شد

زهراست این که در دل گهواره قاب شد

امشب تمام گرمی بازار زینب است

 

بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت

نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت

حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت

از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت

آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت

تصویر جلوه‌های خداوار زینب است

 

این کیست این که سجده کند عشق در برش

این کیست این که سینه درند در برابرش

این کیست این که از جلوات مطهرش

عالم نبود غیر غباری ز محضرش

فرموده است از برکاتش برادرش

آئینه‌دار حیدر کرار زینب است

 

تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت

تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت

در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت

بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت

زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت

خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است

 

سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست

دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست

تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست

تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست

آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست

از کربلا بپرس علمدار زینب است

 

سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش

بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش

سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش

بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش

سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش

تا روز حشر کعبه ایثار زینب است

 

شمس حجاب گنبد دوار زینب است

بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است

محبوبه حبیه دادار زینب است

مسطوره سلاله اطهار زینب است

اذن دخول در حرم یار زینب است

منصوره نرفته سر دار زینب است

 

نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین

طاق فلک علی است به عالم ستون حسین

خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین

هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین

با یک قیامت است هم الغالبون حسین

در این قیام نقطه پرگار زینب است

 

سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟

تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟

عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟

روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟

علامه مفسر قرآن عشق کیست؟

تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است

 

ققنوس وهم از پی او در توهم است

فانوس وصف در صفت وصف او گم است

قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است

پابوس او تمامی افلاک و انجم است

کابوس شام و دولت نامرد مردم است

بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است

 

پیداترین ستاره دیبای خلقت است

زیباترین سروده لب‌های خلقت است

زهراترین زهره زهرای خلقت است

لیلاترین لیلی لیلای خلقت است

شیواترین سئوال معمای خلقت است

گنجینه جزیره اسرار زینب است

 

ذرات و کائنات همه مرده یا خموش

در احتجاج بود زنی یک علم به دوش

قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش

آتشفشان قهر خداوند در خروش

هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش

این رعد و برق نیست که انگار زینب است

 

خورشید روی قله نی آشکار شد

کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد

ناموس حق به ناقه عریان سوار شد

هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد

زیباترین ستاره دنباله‌دار شد

در این مسیر نور جلودار زینب است

 

چشم ستاره در به در جستجوی ماه

بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه

مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه

آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه

کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه

راحت بخواب چونکه پرستار زینب است

 

پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست

حتی به حال و روز دلش کاروان گریست

از خنده‌های حرمله و ساربان گریست

بر گیسوان شعله ور کودکان گریست

از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست

بر خیل اشک قافله سالار زینب است

 

آن شانه صبور صبوری زما ربود

آن قامت غیور قیامت بپا نمود

آن شیرزن حماسه عباس را سرود

با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود

بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود

غم را بگو بیا که خریدار زینب است

 

زینب اگر نبود اثر کربلا نبود

شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود

زینب اگر نبود علم حق به پا نبود

این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود

یک یا حسین بر لب ما و شما نبود

در کار عشق گرمی بازار زینب است

 

با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام

فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام

گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام

گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام

چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام

در اوج اقتدار جهاندار زینب است

 

زینب کجا و خنده اشرار یا حسین

زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین

زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین

زینب کجا و این همه آزار یا حسین

زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین

در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است

 

از نای من به ناله چو افتاد نای نی

عالم شنید از پس آن های‌های نی

تو بر فراز نیزه و من در قفای نی

آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی

تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی

هجران توست آتش و نیزار زینب است

 

قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو

رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو

در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو

ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو

ای نازنین بناز خریدار زینب است

 

حاج محمود کریمی

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 

السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

 

نوه ی دختری پیغمبر

نور چشمان سید بطحا

 

مثل آیینه ی تمام نما

روی تو شد خدیجه در زهرا

 

خوش به حال علی که گردیده...

...نام پاک تو زینت بابا

 

صد هزاران فرشته می خواهد

تا کشد ناز دختر مولا

 

بال جبریل بالش سر تو

سایه بان تو قامت طوبی

 

دور گهواره ات چه می بینم

لشگری صف کشیده از حورا

 

همه در نوبت اند تا گیرند

بوسه از خاک زیر پای شما

 

قدری آهسته وحی نازل شد

بر وجود مقدس طاها

 

کلیات کلام حق گردد

بی کم و بیش این چنین معنا

 

واجب الاحترام شد زینب

دختر ارشد کنیز خدا

 

هرکه گرید برای این دختر

اجر آن می شود معادل با...

 

...گریه بر غربت امام حسن

گریه بر داغ سیدالشهدا

 

مادر عشق دختر حیدر

لب کنم باز بهر مدح و ثنا

 

در طریق تو مست باید شد

از طهوران باده ی الا

 

هر دلی شد دخیل کوی تو

در قیامت نمی شود رسوا

 

ما گدایان بین راه توایم

علیا حضرتا تصدقنا

 

کرم ار توست ورنه کاسه ما

به خدا نیست مستحق عطا

 

من چه گویم که آیه ی قرآن

ز کراماتتان بود گویا

 

قرص نان تو می کند نازل

هل اتی بر سرای آل کسا

 

چه سحرها نماز شب خواندم

تا که شاید تو را کنم پیدا

 

همه شب های تو مسیحه ی عشق

می دهد بوی لیله المحیا

 

در قنوت تهجدت دیدم

رتبه های مقام محمودا

 

در رکوع تو جلوه های خضوع

سجده ات مست ربی الاعلی

 

در نماز شبت چه ها می دید

که حسین گفت التماس دعا

 

نفحات مقدست بانو

زنده سازد دو صد مسیحا را

 

شصت و نه بار ذکر یا زینب

رمز توحید را کند افشا

 

هرکه آواره ی حسینت شد

در حریم تو می کند ماوا

 

خاطرت را ز بس خدا می خواست

با حسین آفرید قلب تو را

 

السلام ای شریکه الارباب

فانیا للحسن سر تا پا

 

تا که مهر تو در دلم باشد

سایه ی عشق بر سرم بادا

 

دستگردان شدی میان حرم

تا رسیدی به دامن لیلا

 

کشتی ارباب عشق بازان را

ناز دار خدا دودیده گشا

 

بین هر تار معجرت بینم

آیه ی کاملی ز حجب و حیا

 

چادرت محترم تر از کعبه

صورتت در حجاب بی همتا

 

در چهل سال گفته همسایه

که ندیده است سایه ات حتی

 

کسب فیض از تو کرده ام بنین

تا که گردیده مادر سقا

 

آمدی تا که پر کنی جای

مادرت را میان بیت ولا

 

آمدی و چه زود می پیچد

بین خانه صدای «وا اُمّا»

 

کاش این جا تمام می شد کار

تازه آغاز می شود غمها

 

دومین داغ داغ محراب است

فرق منشق و ناله ی ابتا

 

سومین غربتت به یک تشت است

لب خونین و ذکر واحسنا

 

مادر درد السلام علیک

صاحب هر مصیبت عظما

 

جبرییل دلم خبر داده

می شوی ار حبیب خود تو جدا

 

چه می آید سرت خدا داند

الامان الامان ز عاشورا

 

بین گودال بنگری زینب

یک گلویی که گشته منحورا

 

ناله هایی ضعیف می آید

گوییا در میان هلهله ها

 

هاله ی نور گوشه ی مقتل

ناله های غریب واغوثا

 

مادرت بود و دور تا دورش

آسیه، مریم، هاجر و حوا

 

ناله می زد حسین را کشتند

با لب تشنه بر لب دریا

 

یک سوالی برای من مانده

بی جواب ای عقیله ی دنیا

 

تو چه دیدی کسی نمی داند

که زدی ناله آه «یا جدا»

 

از چه بر جد خود نشان دادی

تن بی سر دو بار با هذا

 

این حسینت مرمل بدما

گشته جسمش مقطع الاعضا

 

مو کنان سوی خیمه گاه مرو

بهر بوسیدن گلو بازآ

 

سر خود را بلند کن بنگر

روی نیزه سری رود بالا

 

کاش دشمن دگر حیا می کرد

ختم می شد مصیبتت اینجا

 

بوی جسم حسین می آید

ازچهل نعل تازه در صحرا

 

بعد از آن شد رسالتت آغاز

ای علمدار صبر روح وفا

 

تویی آن اولین ولی فقیه

در زمان امام کرب و بلا

 

این قصیده دگر کنم کوتاه

با تمام قصور ای والا

 

دامنت را به گریه می گیرم

تا نمایی برات ما امضا

 

 



ادامه مطلب ...

کار ِما امشب است با زینب

شبِ میلادِ نورها، زینب

 

سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب

آمده محور ِکسا زینب

 

دختر صبر مرتضا زینب

السلام علیک یازینب

 

ای نبوت به شأن زن زینب

اسدالله بت شکن زینب

 

فاطمه حیدر و حسن زینب

یک تنه کُلِّ پنج تن زینب

 

از ازل غرق خویشتن زینب

تا ابد غرق ِ درخدا زینب

 

شب میلاد گریه مرسوم است

زیر پایت بهشت معلوم است

 

پلک های تو حَیُّ  قیوم است

قلم عاجز به وصف خانوم است

 

در حقیقت امام معصوم است

درلباس فرشته ها زینب

 

زینت روزگار بابایی

سند افتخار بابایی

 

درجلالت کنار بابایی

دختر با وقار بابایی

 

تو همان ذوالفقار بابایی

ای تجلیِّ لافتی زینب

 

آمدی سروری به تو دادند

شأن پیغمبری به تو دادند

 

تبر ِحیدری به تو دادند

تا که بال و پری به تو دادند

 

لقب مادری به تو دادند

مات و حیرانت انبیا، زینب

 

آمدی و گدا شدیم همه

در مقامت فناشدیم همه

 

در به در هرکجا شدیم همه

راهی کربلا شدیم همه

 

به خدا با خدا شدیم همه

قل هوالله را نَما، زینب

 

آمدی انّمَا الحیاتِ حسین

آمدی زمزم و فرات حسین

 

ساحل کشتی نجات حسین

سرپناه مخدرات حسین

 

خنده های تو خاطرات حسین

خلقک من حسین یا زینب

 

 

عشق خیرالعمل درست کند

نامت از غم عسل درست کند

 

این برادر بغل درست کند

تاکه ضرب المثل درست کند

 

سایه بان در محل درست کند

ای برادر تو را فدا زینب

 

 

سه برادر کبوترت بودند

بچه های برادرت بودند

 

راه بندان ِ معبرت بودند

پاسبانهای معجرت بودند

 

همه پروانه یِ سرت بودند

که مبادا به کوچه ها. ..زینب…

 

...در مسیر تو یک نفر باشد

شمع روشن در این گذر باشد

 

ناشناسی به دور و بر باشد

تا مسیر تو بی خطر باشد

 

یک قبیله تو را سپر باشد

وای از روز کربلا زینب

 

غصه و درد بی کران هم بود

کتک و سنگ بی امان هم بود

 

ترس از کشتن زنان هم بود

دور تو خولی و سنان هم بود

 

چادرت زیر دست و پا زینب

 

جواد پرچمی

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان